با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب
رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب
با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب
رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب
زبانحال حضرت رباب باحضرت ششماهه
آناوین جانی سولان رنگیوه قرباندی علی
کربلاده سو بهاسی بولورم جاندی علی
ره تسلیم و رضادن بوگجه چیخما بالا
سینمه باخما یانان قلبیمی چوخ سیخما بالا
بغض قلم شکست و اثر گریه دار شد
از ابتدا همیشه سفر گریه دار شد
هجده بهار, بین زمستانِ جهل خلق
کوثر فقط نه, شمسُ و قمر گریه دار شد
به راه خویش نمی شد ادامه دادپدر
به ضربه ای به رخم, انحراف می خوردم
هرآنچه بر سر زهرا رسید ارثم شد
میان این همه, سیلی اضاف می خوردم
شکسته پشت غم از بار غصه های رباب
از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب
به سوز سینه گهواره داغِ غم زده است
شرار زخم دلِ خون لای لای رباب
هر لحظه از خدا طلب مرگ میکنی
وقتی که دشمنت بلد ِ راه میشود
ته مانده ی نفس زدنِ صبح تا غروب
صرف کشیدن دو سه تا آه میشود
دارد به سوی تو نظر چشمان مردت
اشک از نگاهت پاک کن با دست سردت
بی شک که دشمن شاد میگردیم با این
ابروی درهم رفته و رخسار زردت
رباب هست و خروش و خسته حالی
به دامن اشک و جای طفل خالی
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی
شاعر: حاج علی انسانی
رباب است و خروش و خسته حالی
به دامن اشک و جای طفل خالی
اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی