روزی که ابتر خوانده شد پیغمبر اسلام
ام ابیها زاده شد از مادر اسلام
هم حلقه ی عشق نبی را داشت بر انگشت
هم در نابی بود بر انگشتر اسلام
روزی که ابتر خوانده شد پیغمبر اسلام
ام ابیها زاده شد از مادر اسلام
هم حلقه ی عشق نبی را داشت بر انگشت
هم در نابی بود بر انگشتر اسلام
اولین بیت شد این مصرع بسم الله است
قلم از آنچه در افکار من است آگاه است
پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است
صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است
تنها مگذار ای نفس تازه جهان را
در غربت آیینه دو چشم نگران را
بردار سر از دامن رفتن که نگیری
از چشمهی بیداری خلقت هیجان را
سلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
آن سالهای سخت اگر با نبی نبود
گوییی سپاه دین علی بت شکن نداشت
این زن که مطلع غزلی عاشقانه بود
مانند آسمان خدا بیکرانه بود
هرگز قریش مثل خدیجه به خود ندید
او در میان مردم مکه یگانه بود
تمام زندگی ات خرج راه دین شده است
حضور محکم تو سدِّ مشرکین شده است
قلم به مدح تو هر وقت روی دست نشست
به دفترم عرق شرم بر جبین شده است
شروع میکنم این بار هم به نام خدا
گذشته از خودش این زن به احترام خدا
رسانده حضرت احمد بر او سلام خدا
شده است ثروت او حامی کلام خدا
رودی که خود را فداکرد درراه دریا خدیجه ست
مستغرق در صفات یاسین و طاها خدیجه ست
هربار رفته به معراج محبوب خاص خداوند
از حق تعالی شنیده محبوبه ی ما خدیجه ست
بگو شاعر که یا نور است او، یا آسمان، یا چه؟
یقینا ماه وصفش خارج است از درک دریاچه
مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را
چه باید خواند غیر از مادر ام ابیها؟ چه؟
بانوی طاها..برترینی در نجابت
ای مادرِ صدّیقه! هستی باصداقت
ای اوّلین زن که مسلمانِ رسولی..
مانندِ تو هرگز ندیدم با دیانت
تو آن زنی که فلک آستان تو بوسید
حجاب و عصمت و تقوی به دور تو گردید
تو آن زنی که خداوند انتخابت کرد
فروغ مهر پیمبر به خانه ات تابید
ندیده در وفا مانند او؛ پیغمبری دیگر
پیمبر هم ندیده مثل این زن همسری دیگر
از آن آغاز، پای همرکابش «یا علی» گفتهست
ندارد مصطفی مانند او همسنگری دیگر