آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت
آخری نیست بر این گریه بی پایانت
آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان
بیشتر می شود انگار غم پنهانت
آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت
آخری نیست بر این گریه بی پایانت
آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان
بیشتر می شود انگار غم پنهانت
بسته راه چاره دید و گریه کرد
طفل بیگهواره دید و گریه کرد
دختر آواره دید و گریه کرد
روسری پاره دید و گریه کرد
تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی
“سری به نیزه بلند است”را شما دیدی
و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی
مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است
سجاده ی سجاد پر از اشک روان بود
چهل سال خودش پای دلش مرثیه خوان بود
کابوس حرم از جگرش زخم گرفته
چهل سال به یاد عطش غم زدگان بود
ای شیعیان ماییم انوار هدایت
ماییم خورشید سماوات ولایت
ما نور چشم کائنات و ممکناتیم
مائیم اعلی علت ایجاد خلقت
دیر آمدی اجل دلم از غصه آب شد
کوهی زغم بروی سر من خراب شد
دنیا نساخت با من دلخسته,سوختم
قلبم ز خاطرات جوانی کباب شد
بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
ســجاده اش مـــعطرِ بـا اشــک نـاب شـــد
او سید البکاء حسینیه ی خــداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد
غرق اشکی و گریه می باری
شده دریا ز چشم تو جاری
راوی روضه های کرب و بلا
روضه ی ناشنیده ای داری؟
از هر طرف رفتم غمی آمد به جانم
از این طرف عمه,از آن سو خواهرانم
در پیچ و تاب چشمهای هرزه باید
جوشن برای معجر زنها بخوانم
آیینه زاده ام که اسیر سلاسلم
هجده ستاره بر سر نیزه مقابلم
ما را زدند مثل اسیران خارجی
دارم هزار راز نگفته در این دلم
ای سهل در این کوچه ها بال و پرم سوخت
از سوز درد تازیانه پیکرم سوخت
از بسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن
عمامه را بردار که موی سرم سوخت