آمده موسم تنهایی و حیران شده ام
دادم از دست تو را, سخت پریشان شده ام
رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام
نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام
آمده موسم تنهایی و حیران شده ام
دادم از دست تو را, سخت پریشان شده ام
رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام
نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید
با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم
داعش اگر قصد جسارت بر حرم کرد
باید رسید و دست هایش را قلم کرد
بی بی(س) چرا این روز ها زائر نداری؟؟
از غربتت باید نشست و گریه هم کرد
سرِتو را هدف دشنه ی سنان کردند
پس از تو خیمه ی اهلِ تو را نشان کردند
زبان سرخ “دل” سبز می دهد برباد!
دلِ مرا هدف خنجر زبان کردند
ای سری که سر نی منزل و ماوای تو شد
زینت دوش نبی بودی و نی جای تو شد
سر تو بر سر نی بود و تنت روی زمین
طوطیا از سم مرکب همه اعضای توشد
اربعینی در دلم حال و هوایت مانده است
پس شمیم سیب سرخ روضه هایت مانده است
اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب
تا به حالا بر تنم رخت عزایت مانده است
سایه سوختن خیمه به دیوار افتاد
گذر زینب از این کوچه به بازارافتاد
تا که با نعره یک سنگ, دل آینهریخت
شیشه ای خرد شد و از سر دیوارافتاد
با خاطراتِ کرببلا پیر میشوی
یعنی به پای غُصّه زمینگیر میشوی
با خاطرات قتلگه و شام و کوفهاَت
هر روز چند مرتبه درگیر میشوی؟
آثارِ صد زخم عمیقی روی پر داشت
مثل همیشه باز هم درد کمر داشت
این بار دردش از مرور خاطراتیاست
که تا کنون از کربلا روی جگر داشت
با بال و پرهای شکسته بال میزد
لطمه به صورت در دل گودال میزد
بال و پـرش از تـازیـانـه زخـم دارد
با دست خود روی پرش دستمال میزد
از کودکی چنین کمرش خم نبوده است
در سینهاش که این همه ماتم نبوده است
در کودکی شکسته اگرچه دلش, ولی
شمشیر و تیر و نیزه فراهم نبوده است
چرخ و فلک و ستاره حیران دیده ام
آن محنت و غم که کس ندید,آن دیده ام
نوحی به هزار سال یک طوفان دید
من نوح نیم, هزار طوفان دیده ام