شعر شهادت حضرت زينب (س)

عالم عقیله

زینب وَرای فکر و خیال من و شماست

مدّاح او فقط  وَ فقط شاه کربلاست

بی بیِّ آسمانیِّ عالم عقیله ایست

که افتخار مادر سادات و مرتضاست

سهم گلوی حسین

رفتی میان غصه مراجاگذاشتی

مارادراوج غم تک تنهاگذاشتی

برداشت یتوبار خودت رازبسترو

آن رابروی شانه بابا گذاشتی

سایه ی سر


دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟!


وقتی نمانده است برایش برادری


تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت


با تو چه کرده اند در این روز آخری؟!

این زن که…

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

عقلیه العرب

نزدیک بود چادر خاکی به پا کند

شوری که باز در همه عالم صدا کند

چیزی نمانده بود ستون های قصر را

با خطبه های گرم خودش جا به جا کند

بین نماز, وقت دعا گریه می کنی

بین نماز, وقت دعا گریه می کنی

با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

گریه می کنم

 

تا تل زینبیه و گودال قتلگاه

تا خیمه ها قدم به قدم گریه می کنم

با علقمه به یاد لبت آب می شوم

با روضه های مشک وعلم گریه می کنم

دکمه بازگشت به بالا