شعر شهادت اهل بيت (ع)

ام المومنین

همیشه با امینِ خود ، امینی راستین بوده ست
خدیجه بهترین بانویِ ختم المُرسلین بوده ست

تمامِ ثروت اش را نذرِ چشمانِ محمّد کرد
گلی که تشنه این چشمه ی شورآفرین بوده ست

اُم‌ُالمُومِنین

از همان آغاز،‌ چشم آسمان‌ها و زمین
تا ابد دیگر نمی‌بیند زنی را این‌چنین

بهترین‌های دوعالم در پی پیغمبرند
شد خدیجه در میان بهترین‌ها بهترین

بانوی رسول الله (ص)

گرفته بود هوای دل پریشانش
نشسته بود غبار اجل به دامانش

صبور بود و شکایت ز روزگار نکرد
ولی هزار محن بود بین چشمانش

محرم اسرار نبی

محرم اسرار نبی ، جز تو نبوده ست کسی
از دل پاک نبوی ، دل نربوده ست کسی

جز تو که پاک دامن و طاهره پروری مگر
لایق بر مادریِ فاطمه بوده ست کسی؟

مادر

زُل میزند با چشمهای تر به مادر
هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر

سرمایه اش را داد پای دین خدیجه
پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر

اسوه ی ایمان

و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد
زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد

به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر
به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد

ام الائمه

خاتم نبی باشد که شانش هر نگینی نیست
دست خدا اصلا که در هر آستینی نیست

مانند زهرا که فقط هم‌کفو حیدر بود
غیراز خدیجه مصطفی را هم نشینی نیست

یا ام المومنین(س)

ای بر نبی الله دل آرام خدیجه
ضرب المثل جودی و اکرام خدیجه
با حیدر کرار تو هم گام خدیجه
دین با تو رسیده به سرانجام خدیجه

یا باب الحوائج

حلقه را کوبیدم و اعجاز را آغاز کرد
در به رویم حضرتِ موسی بن جعفر(ع) باز کرد

با تبسم بی گلایه با صفا بی ادّعا
مثل هر دفعه فقط لطف و کرم آغاز کرد

آقای من

در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم
ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم

تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من
که من این لحظه‌ی آخر، ز رویت بوسه بردارم

دلهای عاشق

رشته‌ی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانه‌ی موسی ابن جعفر بسته شد

تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد

آه

آقا به غیر آه نوایی دگر نداشت
آهِ امام در دل سندی اثر نداشت

در زیر تازیانه امانش بریده شد
معلوم بود یک دو نفس بیشتر نداشت

دکمه بازگشت به بالا