شعر شهادت اهل بيت (ع)

پای درس چشم هایت

پای درس چشم هایت جان دو زانو می زند
نزد انسانیتت انسان دو زانو می زند

در مدینه خطبه می خوانی چنان ملموس که؛
«جابر» از مستیش در ایران دو زانو می زند

آتش نمرود

میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت
شبیه‌مادرمظلومه‌ات‌ پرِ تو نسوخت

اگرچه‌از سر دوشت‌کشیده‌شد؛امّا
هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت

شیخ الائمه

ببین مادر که یاست را به سوی خار می بردند
مرا با این کهولت از پی آزار می بردند

شبانه،پا برهنه،بی عمامه،در پی مرکب
مرا با دست بسته با دلی خونبار می بردند

شعائر الله

نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است
عزای حضرت صادق شعائر الله است

بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری ست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است

یا سیدالکریم

ری قبله گشته با حرم سیدالکریم
عزت گرفته با قدم سیدالکریم

عقده گشای قبر خراب حسن شده
صحن و سرای محترم سیدالکریم

آبشار نور

آبشار نور از دستار او سرشار بود
با عبای روی دوشش کعبه ای سیار بود

او مکرر دلبری می کرد از اهل بهشت
شیوه اش این بود،زیرا حیدر کرار بود

چه میشد

چرا جانِ صدا کردن نداری
چرا حالِ دعا کردن نداری
تو مردِ خیبری باور ندارم
توانِ پلک وا کردن نداری

دلتنگی

از این دل درد آورتان می آید
اشکی که ز چشم ترتان می آید

اینگونه که بالای سرم میگریید
کم کم نفس آخرتان می آید

آتش غم

شده ام خاک پای حضرت عشق
پس به هفت آسمان شرف دارم
ذوق پرواز را نمی خواهم
شوق پابوسی نجف دارم

واویلا علی

کوفه در اندوه و واویلاست واویلا علی
در نجف صاحب عزا زهراست واویلا علی

پیر نابینایی افتاده است در ویرانه ها
دیده اش بر راه آن مولاست واویلا علی

بستر شهادت

(زبانحال زینب کبری سلام‌الله علیها)

دختراتو به‌ رفتنت‌ مُجاب‌کرد
همون‌طبیبی‌که‌توروجواب‌کرد
بشکنه‌ دست‌ نحس‌ اِبن‌ملجم
که دنیارو؛رو سرِ ماخراب‌کرد

خون دل

تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم

دکمه بازگشت به بالا