شعر شهادت اهل بيت (ع)

پلک های زخمی ات

دیده ات را باز کن بر زخم ما مر هم ببند
این چنین مگذار مارا بار ما را هم ببند

مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن

پرستویم

سلام بر بدن زخمی ات پرستویم
توان نمانده دگر در میان زانویم
خودم تمام تنت را به اشک می شویم
ازین به بعد غمم را به چاه می گویم

دلِ شکسته‌

دلِ شکسته‌ی ما باز در حوالیِ توست
شب است و گریه‌ی ما از شکسته بالیِ توست

چه می‌شود که از این چهره دست برداری
از این کبود – که در پرده است – برداری

یا زهرا(س)

شمعم که آب کرده مرا شعله های در
بسته دَرِ اُمید به من ماجرای در
مانند درد سر شده این دردِ سر مرا
بد جور خورده بر سر من تخته های در

اُمّ أبیها

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت

دیدم رسول, اُمّ أبیهات خوانده است
گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

دست عشق

با دست عشق روی گِل شیعه کار شد
شیعه به مهر فاطمه سرمایه دار شد
بر آستان فاطمه هر کس که سر سپرد
حق بر دلش نوشت که والا تبار شد

ناله های جگرت

شاخه های ثمرت خورده به دیوار گلم
ناله های جگرت خورده به دیوار گلم

هر زمان از در این خانه گذشتم گفتم:
که همینجا پسرت خورده به دیوار گلم

مولایم علی

حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد

بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد

دلم گرفته

باز مادر دلم گرفته، مرا
حال داری دوباره ناز کنی؟
میتوانی فقط بخاطر من
چشم خود را دوباره بازکنی؟

آه

درد تو نیست به جز معجزه درمانش،آه!
عمرتو نیست به جز تلخی پایانش،آه!

ترس زینب همه از غصه ی فردای تو بود
و از آرامشِ قبل از شبِ توفانش ،آه!

اِی وای

غم که آوار می‌شود اِی وای
درد بسیار می‌شود اِی وای
خواب دُشوار می‌شود اِی وای
سُرفه خونبار می‌شود اِی وای

حدیث عاشقی

عالَم بدون فاطمه دلگیر خواهد شد
با او حدیث عاشقی تفسیر خواهد شد

دارالشفای ما از این روضه به آن روضه‌ست
با نام زهرا اشک هم اکسیر خواهد شد

دکمه بازگشت به بالا