خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن
خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن
خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن
خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن
عرشیان دور سر زهرا فقط پر می زنند
بهر مستی از شراب ناب کوثر می زنند
معنی آب حیات آب وضوی فاطمه ست
خضر و عیسی نیز از این باده ساغر می زنند
گفتن از فاطمه یک عمر زمان می خواهد
صاحبان سخن از کل جهان می خواهد
حقش این است که فریاد زنم حُب اش را
حب او واجب عینی است ، اذان می خواهد
یا فاطمه! تجلّیِ انوار کبریا
یا فاطمه! عزیزترین خلقتِ خدا
شکر خدا برای تو من خادمی شدم
دست خودم نبوده اگر فاطمی شدم
قسم به صبح تجلی به ناز آینه ها
که هست جلوه ی نورت نیاز آینه ها
سلوک آینه یعنی تو را نشان دادن
شکسته بعد تو دیگر نماز آینه ها
دیده ات را باز کن بر زخم ما مر هم ببند
این چنین مگذار مارا بار ما را هم ببند
مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن
منِ دلواپسِ افتاده ز پا را دریاب
فاطمه.. جانِ حسن شیرِخدا را دریاب
از غم و غصّه و اندوه نفس بند آمد
با نگاهی دلِ پُر آه و نوا را دریاب
کسی شبیه تو در عرصه وجود نبود
به جز تو مادر بابا نبود، بود؟ نبود
چراغ خانه، تو صد سال عمر میکردی
اگر که دور و برت اینهمه حسود نبود
برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو
ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو
حدیث مادر مارا کبود میفهمد
کشیده خوردهء دست یهود میفهمد
نفس نفس زدنش را کبوتری زخمی
که تنگ شد نفسش بین دود میفهمد
پرواز را بانویِ غم باور نکردم
جا ماندنم را در الم باور نکردم
من زنده ام با خاطره هایِ خوشِ تو
مرگِ تو را یک لحظه هم باور نکردم
بهشت آرزوی من
گمونم بهتری خانوم
خدارو شکر که بازم
خودت پشت دری خانوم