شعر شهادت اهل بيت (ع)

یا علی

پسرم گفت علی و پدرم گفت علی
مادرم یکسره از پشت سرم گفت علی

حکم کامل شدنم بود که یک نیمه ی من؛
گفت یا فاطمه نیم دگرم گفت علی

حی علی الصلاه

آسمان بود غرق دلشوره
چرخ از گردشش پشیمان بود
حس و حالی غریب حاکم بود
گیسوی نخل ها پریشان بود

مولای من

کوچه ها سوت و کور و دلتنگ اند
شب لباس عزا به تن دارد
چشم های به خون نشسته ی چاه
مثل ابر بهار می بارد

ذکر علی مولا

نگاه مهربان شاه چرخید و به سائل خورد
همین که روی دیوار اتاق من شمایل خورد

نباید غافل از ذکر علی مولا مدد باشیم
که آدم سیب را وقتی شد از این ذکر غافل خورد

آقای من

تا تو بودی ، زمین کفِ پایت
در خودش حالتی موقّر داشت
رفتی و بعدِ رفتنت انگار…
آسمان ، از غمت تَرَک برداشت

بخشنده ی غریب

بخشنده ی غریب شبانگاه کوچه ها
برخیز خانه پر شده از آه کوچه ها
خرما و نان کوفه زمین مانده یاعلی
ای ناشناس نیمه شب کوچه ها علی

یا امیرالمومنین

دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی
پوچیم و هیچ ما پس از این ، (ما)ی بی علی

ای کاسه های شیرِ به صف ننگ بر شما
گَر از علی کنید تمنای بی علی

ماه تنهای پر از زخم

ای که سی سال تو با درد مدارا کردی
روز و شب آرزوی دیدن زهرا کردی
بعد تشییع تن یاس شکسته هر روز
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردی

بعلیًّ بعلیًّ

خارج از درک عُقول اند خدا با حیدر
می رسد تا به خدا هر که رسد تا حیدر

ذات حق در وجنات علوی جلوه نمود
بهترین آینه ی عالی اعلیٰ..،حیدر

باز هم عشق

باز هم عشق به زنجیر در آورده مرا
و جنون تو به تکفیر در آورده مرا

خط به خط سوره ی توحید مجسم هستی
بارک الله خداوند معظم هستی

[جانم علی

فقط نه تیغ کرم ” ذوالفقار” داشت علی
میان قلب خدایش قرار داشت علی

خدا برای رسولش شبیه حیدر شد
چرا که نزد خدا اعتبار داشت علی

حسن جان

باغ دل بتول و علی را ثمر حسن
در زینب است و لعل حسین و گهر حسن

شاه جهان علی‌ست چه شاهی که بهر او
شد عرش حق اریکه و شد تاج سر حسن

دکمه بازگشت به بالا