شعر شهادت اهل بيت (ع)

دوباره فاطمیه

بر سینه اش زخمی عمیق از میخِ در دارد
پس هر نفس که میکشد ، یک درد سر دارد

دیدند زهرا راه که میرفت در خانه
یک دست بر دیوار و دستی بر کمر دارد

به نام زینت مولا

به نام زینت مولا، به نام سیده زینب
شهنشاهان به قربان ِ غلام سیده زینب

به نام شیربانوی ِ مجاهدهای هر دوران
خدا زد استقامت را به نام سیده زینب

آه

تا که یاد غم هجر پدرش می افتاد
سختی راه سفر از نظرش می افتاد

تب که می کرد ز تاب و تب زهرا می سوخت
گریه می کرد و چنین پلک ترش می افتاد

یا بنت ولی الله

هوای سوریه کردی برو قمْ زینبِ ایران
هوای کربلا کردی برو تا مشهدِ سلطان

دمشق و کربلا را ما در ایران توامان داریم
رضای ما حسین ماست و معصومه ، زینب جان

بی بی جانم

از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود
تازه از ذریه ی زهرا و ‌حیدر هم که بود

عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق
در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود

کریمه اهل بیت

منم همسایه ی دیوار به دیوارِ معصومه
که عمری هست،هستم خادم دربار معصومه

شده آباد با دستش کویر قلب من یعنی
به صحرا هم رسیده رحمت بسیار معصومه

یا فاطمه المعصومه(س)

بهترین راهش عزلت است اصلا
عزلتی که ریاضت است اصلا

برویم و به گریه بنشینیم
هرکجایی که خلوت است اصلا

ای مونسِ جانِ پدر

ای دُرِّ دریای گوهر
ای مونسِ جانِ پدر
زهرای ثانی هر نظر
ایران به نامت مفتخر

بی بی جانم

ای که بالای سرت خورشید هشتم روشن است
از نگاه تو تنور نان گندم روشن است
شمع خاموش مدینه تا که در قم روشن است
بر زیارت گاه زهرا چشم مردم روشن است

بانوی خورشید

تو را بانوی خورشید و زمین و ماه می گویند
شفیع روز رستاخیز خلق الله می گویند

به خورشید و زمین و ماه هر یک نسبتی دادند
غلام و سینه چاک و خادم درگاه می گویند

کوثر موسای عشق

فاطمه ای کوثر موسای عشق
صاحب هر رتبه والای عشق

با تو شود فاطمی احساس ها
پاک تر از بوی گل یاس ها

کریمه اهل بیت

دل می برد ز دشت نسیم معطری

عطری که در کویر به پا کرده محشری

یک سو زمینِ تَب زده از هُرم آفتاب

دارد نسیم می وزد از سوی دیگری

دکمه بازگشت به بالا