غزل هایم به عشق هر نگاری پا نمی گیرد
جهانم بی تو ای خورشید من معنا نمی گیرد
چنان بی مثل هستی در وجود من که می دانم
خدا هم در دلم جای تو را حتی نمی گیرد
شعر شهادت اهل بيت (ع)
به هجران و به هر تأخیر در دیدار حساسند
پسرها روی مادرهای خود بسیار حساسند
نباید هیچ چشم ناروایی دورشان باشد
به نامحرم، به حتی خندهٔ أغیار حساسند
صحبت از وصف رویت شد قلم آمد به میان
بهر نزد تو رسیدن قدم آمد به میان
سابق از تو چه کسی بود ملقب به کریم؟
پا به دنیا که نهادی کرم آمد به میان
در حیرتم که با جگر او چه کار کرد
زهری که آب کرد دل سنگِ خاره را
زینب رسید نالهکنان، زودتر حسین
پنهان کنید این جگر پاره پاره را
من برم به آسمون برم به دریا چی بگم
رفته بودیم فدک و بگیریم اما چی بگم
کوه اگه بشنوه حرفمو کمر خم میکنه
حالا من چیکار کنم برم به بابا چی بگم
بر سینه شراره های غم خورد
چون ضربه به غیرت حرم خورد
در شهر مدینه وسط روز
تشییع جنازه ات بهم خورد
خوشبختِ عالمَم که شدم آدمِ حسن
جنت کجاست؟ شعبه ای از عالمِ حسن
ما را به روضه های حسینش کشانده است
دلهایمان حسینیه ی اعظم حسن
با واژه غریب شده نام او عجین
با زانوان خویش چهل سال همنشین
در کوچه سر کشید حسن جام زهر را
آنجا که خورد مادر ریحانه اش زمین
ما حسینی گشتهایم از قبلِ دنیا با حسن
ما خودِ کرببلا هستیم اما با حسن
هرکه گرید بر حسن در وقت گریه بر حسین
طور دیگر قُرب دارد پیش زهرا با حسن
به نام جود به نام کرم به نام حسن
پس از کریم رسیده قلم به نام حسن
که گفته ربط ندارد حرم به نام حسن
شده تمام حرم ها علم به نام حسن
فلک امشب نشان داده ست روی دیگر خود را
که پس می گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را
محمد آخرین برگ نبوت بود از این دفتر
خدا می بندد از این لحظه دیگر دفتر خود را