شعر شهادت اهل بيت (ع)

یا محسن

پای تو اهل بکا کم میارن
صائبا محتشما کم میارن
واسه تو شعر و قصیده کم میگن
واسه مدحت شعرا کم میارن

ثلث سادات

مادر و بچه در خطر هستند
چون علمدار یک نفر هستند

در مسیر دفاعِ از حیدر
هر دو تا عازم سفر هستند

مشت میکوبند

آمدند از جفا چهل نفری
سوی بیت خدا چهل نفری
میهمان میرسد گمانم باز
میهمان از کجا ؟ چهل نفری؟

اعتماد نکن

به هر کسی دک و پز داشت اعتماد نکن
نظر به ظاهر امثال بن زیاد نکن

هر آنکه حق علی را ندیده می گیرد
از او توقع انصاف و عدل و داد نکن

پهلوی مادر

از در نمی گویم که تقصیری ندارد
جز سوختن این چوب تقدیری ندارد

در بشکند نجار از نو می تراشد
دل بشکند انگار تعمیری ندارد

چادر آتش

اگرچه لحظه لحظه روضه هایش میکشد ما را
هنوز آهش تماشایش صدایش میکشد ما را

میان شعله ها بود و پر پروانه آتش بود
در آتش, هیزم آتش, چادر آتش, خانه آتش بود

بغض بی انتها

 

غربت کوچه ها چه سنگین است
گریه ی بی صدا چه سنگین است

مادری بی دلیل ناله نزد
ضربه ی بی هوا چه سنگین است

نزن

جمعیت آنطرف و این طرف در مادر
میشود در همه جا جوشن حیدر مادر
هیزم جمع شده,حمله لشکر,مادر
پاگرفته همه جا ناله ی مادر مادر

سیب بهشت

 

زهرا برای حضرت حق آفریده شد

پیش از وجودِ خلقِ خداوند دیده شد

سیب بهشت, آمدنش را بهانه بود

روحش به احمد از نفس حق دمیده شد

کوتاه بیا

شعله در شعله دل کوچه پر از غم می شد
کوچه در آتش و خون داشت جهنم می شد

باید آتش بزنم باغ و بهار و گل را
روضه مکشوف تر از آن چه شنیدم می شد

می خواست

بر جان خانه کینه ای شعله ور افتاد

آنقدر زد آنقدر زد آخر در افتاد

ای کاش می چرخید از لولا در, اما

در وا نشد افتاد, روی مادر افتاد

شرار آتش

علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت
دری شکست در آن دم, فتاد بر رویت

شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید
رسید آتش نمرودیان به گیسویت

دکمه بازگشت به بالا