شعر شهادت اهل بيت (ع)

روضه

درحسینیه ی جبین روضه است
خط به خط گریه, چین به چین روضه است

آسمان گریه کرده بالأخره
هرشبی راکه در زمین روضه است

اجر رسالت

ازغمت خالق دادار به هم می ریزد
دلم از اشک تو ای یار به هم می ریزد

دخترم گریه مکن قلب مرا می شکنی
پدرت عاقبت کار به هم می ریزد

غمِ غربت

باید امشب بلند گریه کنیم
مثلِ زینب بلند گریه کنیم
که مرتب بلند گریه کنیم
سوخت از تب..‌. بلند گریه کنیم

هم نوا

آسمان هم نوای غربت تو
حرفی از قصّه ی فدک دارد
مقتلت واژه هایی از جنس
زخم های دل و نمک دارد

قاتل مادرم

خیلی سخته اسیر بلا بشی
زیر بار درد و غصه تا بشی
از کوچه تا خونه راهی نباشه
اما واسه مادرت عصا بشی

قد هلالی

ای مسیح خانه ی مولی الموالی مجتبی
مظهر حُسن خدای لایزالی مجتبی
“ابن شهر آشوب” اینگونه روایت میکند
چون پیمبر صاحب شان و جلالی مجتبی

بخشید

هر آنچه بود برایش به این و آن بخشید
چنانچه آخر سر لقمه از دهان بخشید

اگر چه حاجت مردم فقط زمینی بود
چه رزق ها که به آن ها از آسمان بخشید

پریشان

تا ذهن را با خاطره درگیر می کرد
ناگاه رنگ صورتش تغییر می کرد

خواب پریشان شبش را در خیالش
خوب و بدون درد و غم تعبیر می کرد

غریبانه

یاسی به رنگ سبز زِ گلخانه میرود
یارب خدایِ درد زِ کاشانه میرود

پیچیده بینِ چادرِ خاکی مادرش
بر دست‌ها , غریبه‌ای از خانه میرود

عزیز قبیله

ای بزرگ, ای جلیله, یا زینب
ای عزیز قبیله, یازینب
ای عقیله, عقیله, یازینب
عمه ی بی بدیله, یازینب

آغوش

دادم پس از تو دیگر از کف راه چاره
من ماندم و یک آسمان بی ستاره

فرقی ندارد زنده باشم یا نباشم
وقتی ندارم روی دوشم شیرخواره

زخم دلش

دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا
چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده

پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را
به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده

دکمه بازگشت به بالا