شعر شهادت اهل بيت (ع)

فزت و رب الکعبه

کوچه در کوچه دلم ریخته بر دور و برت
چقدر خون جگر میرود از فرق سرت
پیش من راه برو بی کمکِ از حسنین
باورم نیست چنان تا شده امشب کمرت

هُوالاول علی

هُوالاول علی بود و هُوالآخر علی بوده
همیشه اولین و آخرین سنگر علی بوده

خودش را در درون کعبه آورده به این دنیا
که هم مولود علی بوده ست و هم مادر علی بوده

مردی میان نخلستان

صدای هق هقِ مردی میان نخلستان
حکایت جگری پاره پاره را دارد
ز دست مردمی از جنس سنگ سی سال است
میان حنجره‌اش بغض بی صدا دارد

سر زده مهمان من شدی

بابا خوش آمدی چه عجب مال من شدی
شبهای قبل وقف حسین و حسن شدی

چیزی بمن نگفتی از این راز سر به مُهر
اصلاً چه شد که سر زده مهمان من شدی

غم عظمی

چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را
به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را

همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا
چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را

فرقت را شکست

ز ایوان نجف کردی هزاران جلوه در قلبم
چنان که سالیانی می شود گردیده زر قلبم

به نا آباد باغی با نگاهت حضرت باران
چنان کردی محبت تا دهد روزی ثمر قلبم

یا مظلوم

یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت
بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت

دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید
برگونه اما لاله های واژگون داشت

جَـدّه این خاندان

سه سال آخر عُمرش شکسته تر شده بود
بلی شکسته تر از فـرطِ دردِ سـر شده بود

تمام بال و پر او کبود و زخمی بود
که پیــش موج بلا بارهـا سـپـر شده بـود

نوای عشق

جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش
او که سرتا پا شده محو صفات دلبرش

شد مسلمانِ نگاه رحمه للعالمین
قبل از آنیکه بخواند آیه ای پیغمبرش

آنقدر بخشیدی

آنقدر بخشیدی که دستانت ,
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و   
از تو غرورش را گدایی کرد
 

بانـویِ ختم المُرسلین

همیشه با امینِ خود , امینی راستین بوده است
خدیجه بهترین بانـویِ ختم المُرسلین بوده است

تمــامِ ثــروت اش را نذرِ چشــــمانِ محمّد کرد
چراکه تشنه این چشمه ی شورآفرین بوده است

هم شانه با پیمبر

از اهل مکه کینه ی بسیار دیده ای
هم شانه با پیمبرت ازار دیده ای
در بذل جان و مال خودت کم نزاشتی
در راه دین اهانت اغیار دیده ای

دکمه بازگشت به بالا