شعر شهادت اهل بيت (ع)

دریا سخا

کوه اعتلا ز رفعت ام البنین گرفت
دریا سخا ز رحمت ام البنین گرفت

خورشید اگر که واسطه ی نور عالم است
نور از جمال و طلعت ام البنین گرفت

مادر وفا

خودم کنیز توام بچه‌هام نوکر تو
عروس‌های من آقا کنیز دختر تو

من آمدم که به پایت فقط بلند شوم
نیامدم بنشینم بجای همسر تو

یا ام البنین(س)

ادب و غیرت ابالفضلت
همه مدیون مادری تو بود
هر کسی لایقش که حیدر نیست
این علامت ز برتری تو بود

این جگر سوخته

دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن

رفتم از دست نگاهی به دل ماهم کن

یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا

یا بر احوال دلم فکر کمی مرهم کن

مادرانه

مادرانه به سیـنه می کـوبید
روضه خوانِ مدینه می بارید
اشکـها رویِ گـونه می لغـزید
علـقمه… قتلـگاه… را می دید

حلال کن پسرم را

شرمنده ام که سوخت میان شرر پرت
آتش گرفت باغ گل لاله در برت

شرمنده ام که مشک ابالفضل پاره شد
شرمنده رباب شد و کام اصغرت

همۀ هستم رفت

ای مدینه همۀ هستم رفت
آفتاب حرم از دستم رفت
در حرم نور دو عینم گم شد
ماهتاب حسنینم گم شد

غروب بی تو

غروب بی تو بودن را خودت بانو تصور کن
نگاه حسرت من را خودت بانو تصور کن

کنارم باش تا آخر, فلانی داشت می خندید
غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور کن

لطف الهی

روی لبان هر کسی هم جا نمیگیرد علی
هم وصف او با هرقلم معنا نمیگیرد علی

لطف الهی شاملش باید بگردد بی گمان
درسینه ی هر ناکسی سُکنی نمیگیرد علی

بانوی با هیبت حیدر

ای ذکر مناجات شب و خلوت حیدر
ای شیر ِ زنان , بانوی با هیبت حیدر
جز حیدر کرار , که قدر تو شناسد ؟
غیر از تو که داند به جهان قیمت حیدر

بنام حضرت زهرا

بنام نامى مادر بنام حضرت زهرا
بنام دخت پیمبر دلیل خلقت دنیا

بنام نامى عشق و بنام همسر حیدر
خداى من چه بگویم,چگونه میشود آخر؟

لطف فراوان

نور زهرا عین ظلمت را درخشان می‌کند
نور حق را از دل ناحق نمایان می‌کند

کیست این بانو که هر شب وحی می آید بر او؟
حضرت جبرییل را در خانه مهمان می‌کند

دکمه بازگشت به بالا