شعر شهادت اهل بيت (ع)

بزم عشق

بزم عشق است روضه خوانی تو
نذرعشق است زندگانی تو

بحر علمی نشانه کرمی
صاحب عرش اگرچه بی حرمی

سبطِ حسین ابن علی(ع)

امشب تمامِ سینه ها در شور و شین است
شامِ عزایِ باقر آن سبطِ حسین است

انس و مَلک نالان همه از این مصیبت
عالم ز غم ویران همه از این مصیبت

باقرالعلم النّبی(ع)

از «ندانستن»، از این خسران خجالت میکشند
عالمان عمریست از علم تو منّت میکشند

حرفهایت درّ ناب و سیرهٔ تو معتبر
در احادیث تو سبک بندگی شد جلوه گر

زخمی زهر

زخمی زهری بود و بر غم مبتلا بود
زهر جگرسوزی که بر دردش دوا بود

پنجاه سال عمر او با درد بگذشت
پنجاه سال، او روضه دار کوچه ها بود

یا امام باقر(ع)

کودکی باغی از ریاحین است
آسمانش ستاره آذین است

کودکی فصل خوب خاطره هاست
و پر از روزهای شیرین است

یاد العطش

ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم
به یمن گریه ی شب تا به صبح بیدارم

ز بغض های فرو رفته در گلو پیداست
غرور له شده ام بین طرز رفتارم

برای او

چگونه او جگر تفته روبراه کند

توانِ آه ندارد که آه آه کند

نشد که راه رود مثلِ مادرش شده بود

نشد که خیزد و دیوار تکیه‌گاه کند

خورشیدِ عشق

نگاه کن! تب و تابِ عمیقِ زائر را
مزارِ خاکیِ خورشیدِ عشق، باقر را

بیار جامه‌ی مشکی، که باز هم امشب
غمِ عزیز، مکدر نموده خاطر را

یا جواد الائمه(ع)

چشمه ی خشکیده را شب تا سحر پُر می کنند
سفره های اشک ما را پشت در پُر می کنند

هرکه هستی، هرچه هستی از کریمان کم نخواه
دست خالی را کریمان، بیشتر پُر می کنند

امام شاهد

غریب مانده ولی زهر تا اثر بکند
خدا کند جگرش را خودش خبر بکند
برای اشک به خنده جواب می آید
کنیز خانه به دنبال آب می آید

ابن الرضا (ع)

در برگ ریز فصل خزان مثل مادرش
افتاده است امام جوان مثل مادرش
شب را امام خسته ی ما صبح می کند
با چشمه های اشک روان مثل مادرش

یا جواد الائمه

با نگاهت، چشمه، باران، رود، معنا می‌شود؛
بخشش و احسان و لطف و جود معنا می‌شود

بی‌وجودت کارِ دنیا، غرقِ خسران می‌شود،
با وجودِ اهلِ جودت، سود معنا می‌شود

دکمه بازگشت به بالا