شعر شهادت اهل بيت (ع)

حجره ی غریب

افتاده ام به کنج همین حجره ی غریب
درگیر پای کوبی زنهای نانجیب

پا می کشم به خاک و جوابی نمی رسد
با آب آب گفتنم آبی نمی رسد

باب المراد

قسمتم بوده بال و پر بزنم
ناله از گوشه ی جگر بزنم
سائلم افتخار من این است
پشت این در همیشه در بزنم

جواد آل الله

کریم اگر که نباشد گدا عزا دارد
جواد آنکه سخا و بسی عطا دارد

فدای تو شوم ای رحمت خداوندی
گدای درگهت از جود تو بقا دارد

چقدر هلهله کردند

وسط حجره کسی تشنه ی آب است هنوز
دل هر ذره از این داغ کباب است هنوز

دادن آب به آن تشنه ثواب است هنوز
حال ما از غم این روضه خراب است هنوز

امام جوان اهل البیت

ای ز روی تو روی حق پیدا
آفتاب قدیمی دنیا
ای که دریاست پیش تو قطره
ای نمی از کرامتت دریا

مرد غریب خانه

بر شعله ی جگر, نم باران می آورند
باران نبود, دیده ی گریان می آورند

با هلهله کنار حرم دف نمی زنند
در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند

یا جواد الائمه

پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست
خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست

گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی, ولی
جسم تو دیگر خدارا شکر در گودال نیست

غریب آقام

سر را زِ خاکِ حُجره اگر بَر نداشتی
تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی

خواهر نداشتی که اگر بود می‌شکست
وقتی که بال می‌زدی و پَر نداشتی

بابِ مرادی

تو جوادی , همه ی خلق گدایان تواند
بسکه آوازه ی تو در همه جا پیچیده
پر شده کیسه ی ما قبلِ گدایی کردن
گوشهای تو تقاضای گدا نشنیده

حجره غریبی

هرچه جوان از دست و پا افتاده باشد
زشت است پیش چشمها افتاده باشد

ای کاش با افتادنش طشتی نکوبند
روی زمین بی سر صدا افتاده باشد

کشته زهر جفا

بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده
غم را میان سینه ام تکثیر کرده

غربت میان شهر, جای خود بماند
غربت در این خانه دلم را پیر کرده

یا جواد الائمه ع

راه تو را خصم بد نهاد نگیرد
کاش کسی با شما عناد نگیرد

قاتل ملعونه ات ایکاش بمیرد
تا که از این کشتنت مراد نگیرد

دکمه بازگشت به بالا