شعر شهادت اهل بيت (ع)

دار الشفای کشور ما

نامِ شـما دوایِ تـمامی دردهـاست

دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست
جانم فدایِ شاهِ غریبی که آشناست
امضایِ تو مجوّزِ رفتن به کربلاست

غریب مدینه

تیری که سمتش رفت هم حتی
مثل کمان قدش کمانی بود
از دستِ آدمها ! رها می شد
شرمنده از این ناتوانی بود

در به در کوچه ی خراسانم

به نام حضرت یار و به نام جانانم
پر از سکوت غمم یا که دل هراسانم
غریب و گم شده در راه مانده حیرانم
کنار جاده نشستم چقدر بی جانم

الا شمیم بهشت

همین که دست دعای زمان به سوی تو شد
سیاه بود زمین و سپیدِ روی تو شد

پیمبران اولوالعزم در پی‌ات بودند
چقدر عُمر عزیزان به جست‌وجوی‌ تو شد

من غلامِ امام حسنم

پرورش یافته ی راه اویس قرنم
گرچه بی تاب و اسیر همه ى پنج تنم
همه دم ذکر من این است و همه شب سخنم
من غلامى ز غلامان امام حسنم

هوای ماتم تو

ای در هوای ماتم تو عرش, سوگوار
ای در غم تو چشم سماوات, اشکبار

اسلام در مصیبت تو می شود یتیم
دین در فراق روی تو بی تاب, بیقرار

رسم کریم هاست

رسم کریم هاست غم یار میخورند
در عمرخویش غصه بسیار میخوردند

راز نگفته دردلشان موج میزند
ازدوست زهر و طعنه ز اغیار میخورند

غریب مدینه

همیشه صبح و شبم غرق صحبت حسن است
که زنده روح من از این محبت حسن است

اگر که بی حسنم سمت دوزخم ببرید
کلید جنت من در رضایت حسن است

سلطانِ خراسان

غمگینم و راهی کن محضِ طلبِ درمان
محتاجِ گوهرشادم! آقا بطلب مهمان

از روز ازل هستند غیر از منِ دیوانه
حیرانِ تو آهوها٬ پابندِ تو صیادان

نام حسن ع

صحبت از خوان کریم است و تهی دستی ما

دستها گرم قنوتند, زحاجت لبریز

گوش این طایفه آوای گدا نشنیده است

قبل گفتن شده کاسه ز اجابت لبریز

یا اباالجواد

ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد

با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایه محبت تو یا اباالجواد

عهد و پیمان

کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد

رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد

دکمه بازگشت به بالا