دخترت گریه می کند حالا
رویِ دستش سه تا کفن مانده
بینِ این بقچه ای که وا کرده
سه کفن با دو پیرهن مانده
دخترت گریه می کند حالا
رویِ دستش سه تا کفن مانده
بینِ این بقچه ای که وا کرده
سه کفن با دو پیرهن مانده
فضه سه روز هست تنم درد میکند
حتی نفس نفس زدنم درد میکند
شرمنده ام که شستن زخمم به دوش توست
شرمنده ام که پیرهنم درد میکند
صبح من!شب تمام شد برخیز
بی تو بی رونق است خانه ی من
رود جاریِ دشت این خانه
موج دریای بی کرانه ی من
شب حمله کند گر به سحر مسئله ساز است
از کوچه باریک گذر مسئله ساز است
تنهایی در وقت خطر مسئله ساز است
هنگام گذر درد کمر مسئله ساز است
گریه های شب و روزم به ثمر نزدیک است
کن حلالم که دگر وصلِ سحر نزدیک است
دیده ای گریه ی طوفانیِ زهرایت را
یا علی رخصتِ دیدارِ پدر نزدیک است
صاحب نفسان خاک در حضرت زهرا
محتاج دعای سحر حضرت زهرا
چون فضه و اسما همه شب گرم طواف است
جبریل امین دور سر حضرت زهرا
یک تنه دارم دارم درین غوغا هوایت غم نخور
سخت دلتنگم برای خنده هایت غم نخور
من به جای آن همه مشکل گشاییت از رسول
در دل آتش شدم مشکل گشایت غم نخور
ای مقام تو فراتر ز همه باورها
مادر اهل یقین سایه ی بالاسرها
همه مدیون تو هستند الهی مادر
سایه ات کم نشود از سر این نوکرها
طببیه ی همه درد تو بی تو دوا مانده
در آرزوی شفا چشم مرتضی مانده
تو و خجالت خانه نشینی حیدر
من و خجالت این قامتی که تا مانده
روی لبان هر کسی هم جا نمیگیرد علی
هم وصف او با هر قلم معنا نمیگیرد علی
لطف الهی شاملش باید بگردد بی گمان
درسینه ی هر ناکسی سکنی نمیگیرد علی
از خاتم انبیا نگین افتاده
داغی به دل حبل متین افتاده
یک عده فقط به ما تماشا کردند
دیدند که مادرم زمین افتاده
امیرفرخنده
هر شب که آه تا به سحر گاه می کشم
با اشک شعله بر جگرِ ماه می کشم
تا باز هم به شِکوه نگویند بس کنم
آهسته گریه می کنم و آه می کشم