قسمت این بود که بر عشق گرفتار شدی
خانه دار علی و محرم اسرار شدی
مستفیض از نفس حیدر کرار شدی
در مدار پسر فاطمه سیار شدی
شعر شهادت اهل بيت (ع)
مثل همیشه آمده ای بر سر قرار
مثل همیشه بی کس و تنهانشسته ای
از طرز راه رفتن تو گفته ام به خویش
حتما که داغ دیده ای و دلشکسته ای
من و این یک نفس بشتاب مادر
مرا این لحظه ها دریاب مادر
شدم مثلِ رباب این روزِ آخر
عذابم می کند این آب , مادر
دل من خسته ز غم هاست کجایی عباس
مادرت بی کس و تنهاست کجایی عباس
مثل هر روز در این خانه دوباره پسرم
روضه شرم تو برپاست کجایی عباس
ای مایه ی فخر جهان… ام البنین
نور زمین و آسمان… ام البنین
ای نور جمع قدسیان… ام البنین
صاحب کرم در هر زمان… ام البنین
آسمانش, قمر ندارد که
از حسینش خبر ندارد که
غصه ها در دلش, تلنبار است
شب تارش, سحر ندارد که
شده ام بی قرار, بی زهرا
مثل ابر بهار, بی زهرا
وای بر زندگی پس از یارم
اُف بر این روزگار, بی زهرا
تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع
مرد و زن اشک بریزند , به دیوارِ بقیع
یک زن و صورتِ قبری , به دلِ زارِ بقیع
دلِ ما هم , بخدا گشته گرفتارِ بقیع
ای رودِ خروشان به لبِ, باغ اقاقی
ای ساحل طوفان زدگان,حضرت ساقی
ایام عزاداریِ مادر شده, برخیز
وقتِ غم و غمخواریِ مادر شده, برخیز
ای سراپا عشق و پاکی وصفا
اسوه ی دلداری و صبر و وفا
ای بلندای عطا را قائمه
مادر گلهای باغ فاطمه
تو چنان مرتبه ای محضرِ حیدر داری
که برای پسرش منصبِ مادر داری
تو پس از فاطمه اش , فاطمه ی صغرایی
راه در خانه ی اسرارِ پیمبر داری
دنیا نور شبمو ازم گرفت
خنده های لبمو ازم گرفت
ذره ذره جلو چشمای خودم
مادر زینبمو ازم گرفت