از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا
دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا
از تنگ نای این در و دیوار برخیز
بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا
از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا
دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا
از تنگ نای این در و دیوار برخیز
بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا
نمی شود دو سه شب بیشتر بمانی تو
خودت که جان علی صاحب الزمانی تو
هنوز سنی نداری که قد کمانی تو
ببخش خیری ندیدی از این جوانی تو
امداینجا که محشرى باشد
بوى زهراى اطهرى باشد
خواهرى را ندیدم این گونه
مثل این زن برادرى باشد
به همین خانه سر زدن تنها
بال و پر کشیدن و آنگاه
تا کنار تو پر زدن تنها
مثل فرهاد نام شیرینت
دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم
محتضر ,خسته ,از این بی کسی ایامم
ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد
چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯﺗﻮﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده ﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا , نیست بمانم
محملت خوش خرام می آمد
با شُکوه تمام می آمد
محملت بود و خیل استقبال
کم محلی نشد زبانم لال!
خیمه گاه این بار در قم بود, مقتل طوس بود
جاده ی مشهد به قم لبریز از فانوس بود
نامه با خط برادر داشت در دستان خود
خواهری از دور می آمد ولی مایوس بود
حرمت دلامون و جلا میده
قم همیشه بوی کربلا میده
بخدا شک ندارم اگه میگم
برات قمم امام رضا میده
غمی میانِ دلِ خسته ام شرر دارد
دلِ شکسته ام اینگونه همسفر دارد
کبوتری که نشسته به رویِ ایوانم
دوباره آمده و از رضا خبر دارد
رسیده ام به نفس هایِ آخرم دیگر
که دست هایِ خزان کرده پرپرم دیگر
میان سینه یِ خود قلب پرپری دارم
نه سایه یِ پدری نه برادری دارم
اگرچه بال پریدن به آسمان داری
فرشته ای وبه روی زمین مکان داری
نه از فرشته هم انگار برتری بانو
چراکه دختر موسی ابن جعفری بانو