شعر شهادت اهل بيت (ع)

سفره ی ام البنین

بغض در دل مانده اش را عرش و مافیها شنید
هق هق پنهانی اش را زینب کبری شنید

“سفره ی ام البنین” را مشتری بسیار هست
فضل آن را باید از انسیه الحورا شنید

بانوی ادب

پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم شان امیرالمؤمنین باشد

قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهوم‌جدیدی از ادب روی زمین باشد

یا ام البنین(س)

با اینکه روی دامن خود نور قمر داشت
بر خانه ی خورشید، همه عمر نظر داشت

در کلِ مدینه فقط او بود که یک عمر …
در خانه ی خود، بعدِ سحر نیز قمر دا‌شت

سوگوارِ امُ البنینم

بار دیگر زغم غمینم من
غرقِ در ماتمُ حزینم من

دیده هایم دو ابرِ بارانَ است
سوگوارِ امُ البنینم من

عزیزم حسین(ع)

پسرهای مرا کشتند! دیگر
مسلمانان مرا مادر نخوانید
پریشانم پریشانم پریشان
مرا أم البنین دیگر نخوانید

واویلا

تار می دیدم و به شک بودم
این صدا از گلوی پنج تن اسـت
عطر سیب ات که در هوا پیچید
با خودم گفتم این حسین من است

روضه ی کربلا

روضه ی کربلاست تقدیرش
مثل زینب شکسته تصویرش
داغ شرمندگیِ عباس است
علت قد و قامت پیرش

یا ام البنین (س)

خیره ماندهِ نگاه آخرِ من
تا زیارت کند عزیزش را
تا که خانم بیاید و بنهد
سرِ زانو سر کنیزش را

انتظار یار

به چشم روشنی شام تار منتظرم
به صبح – آن قسم آشکار- منتظرم

بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما
حضور سبز تو را ای بهار منتظرم

یا الله

ابلیس حِقد و کینه را بیکار نگذاشت
بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت

گفتند زهرا پشت این در ایستاده
گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت

وای مادرم

ای شمع من نبودن نورت مصیبت است
از کوچه رد نشو که عبورت مصیبت است
بعد از عبور زخم غرورت مصیبت است
طی کردن مسافت دورت مصیبت است

یا زهرا(س)

این روزا توو خونه زحمت می کشی
سخته این همه مصیبت می کشی
لااقل پیشَمی سربه‌زیر نباش
نکنه ازم خجالت می کشی

دکمه بازگشت به بالا