شعر شهادت اهل بيت (ع)

دخترم گریه ی تو پشتِ مرا می شکند

دخترم گریه ی تو پشتِ مرا می شکند
بیش از این گریه مکن قلب خدا می شکند

چه کُنی بر دل خود آب شدی از گریه
بغضِ سر بسته از این حال و هوا می شکند

پیش چشمان من از رنج و محن هیچ مگو

پیش چشمان من از رنج و محن هیچ مگو

برو و از کرم و جود سخن هیچ مگو

شاه من بی حرم ست آمده ای گر اینجا

از ضریح و حرمی حرف مزن هیچ مگو

تو سرو بودی و حالا خمیده ای تنها

تو سرو بودی و حالا خمیده ای تنها
به دوش , بار مصیبت کشیده ای تنها

اگر که پیر شدی , علتش ز کودکی است
چها گذشت به کوچه ! چه دیده ای تنها ؟

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت
ببخش آقا که کم بودیم عمری مرثیه خوانت
پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست
بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت

از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم

از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم
.میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم
مانوس به اشک.م چه کنم دست خودم نیست
آخر من ازین دیده تر خاطره دارم

چند روزیست بستری شده ای

چند روزیست بستری شده ای
.یا به سر حرف میزنی یا دست
باز از فرط ضعف می افتاد
میبری تا همینکه بالا دست

ابر چشمان

ابر چشمان خیس بارانم
میچکد قطره قطره برجانم

چقدر هول کرده ام امشب
چقدر و مضطر و پریشانم

ای که از کنج لبت آیات کوثر ریخته

ای که از کنج لبت آیات کوثر ریخته
ای که از آب وضویت دُر و گوهر ریخته

ای که از حسن رخت آیات قرآن میچکد
ای که از خاک قدمهای تو زیور ریخته

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای اینکه حسین است سوگوار حسن

محرم و صفر اندوهگین غربت او
دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن

سالها منتظرم , تا که بیایم به حرم

سالها منتظرم , تا که بیایم به حرم
به سرم شوقِ وصال است, به سویت بپرم
بخدا خسته شدم , لطف کن آقا , بِبَرم
همه رفتند , کسی نیست دگر دور و بَرم

سخت است پیش پای پسر, دست و پا مزن

سخت است پیش پای پسر, دست و پا مزن
جانِ جواد, مادر خود را صدا مزن

حالا که زهر شیره ی جانِ تو را کشید
آتش به جان این جگر مبتلا مزن

تا که جان هست گدایم به عطایای حسن

تا که جان هست گدایم به عطایای حسن
سرمه ی چشم ترم خاک کف پای حسن

مقصد سیر و سلوکم شده کوه کرمش
غرق احسان شده ام در دل دریای حسن

دکمه بازگشت به بالا