منکه اینگونه عزادارغم جانانم
ز غم یار شرربار شدم حیرانم
در فراقی که پریشانم وسرگردانم
دلشکسته شده,بیمار شده می دانم
منکه اینگونه عزادارغم جانانم
ز غم یار شرربار شدم حیرانم
در فراقی که پریشانم وسرگردانم
دلشکسته شده,بیمار شده می دانم
اگر بوسم غبار پای او را با جبین ,,بهتر
که پیدا شد میان خاک پایش از نگین بهتر
برای عزت شاگردی او مریم آماده است
برای خدمتش از حضرت روح الامین بهتر
عمر من رفت به یک گوشه ی زندان پسرم
همدمم هست غم و غصه فراوان پسرم
سامرا بود سرای خوش شادی و سرور
حال من هست ولی حال پریشان پسرم
مسیر روضه ام امشب به سامرا افتاد
عزیز فاطمه در هجره بی صدا افتاد
غریب بود و کسی را نداشت, وقتی که
میانِ هجره ی تاریک خود ز پا افتاد
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرایی شده ام, راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده, از دست شما نان کم نیست
آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئنا که تا خدا نرسد
بهتر است اینکه زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد
آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود, حق بی قرارش شد
یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد
نگاه کن که مرا غربتت کجا انداخت
مرا حوالی بازار سامرا انداخت
گدای شهر شمایم گدای لطف شما
خدا به گردن من منصب گدا انداخت
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیایی اش
ماه را شرمنده ی خود می کند زیبایی اش
می چکد نهج البلاغه ازلب پایینی اش
می چکد آیات قرآن از لب بالایی اش