شعر شهادت اهل بيت (ع)

خون تو میچکد از عمق شکاف سرتو

خون تو میچکد از عمق شکاف سرتو
خون دل میخورد امشب بخدا دخترتو

گرچه با پارچه ای زخم سرت را بستم
می کند آب مرا سرخی پلک تر تو

زخم سر تو باعث چشم ترم شده

زخم سر تو باعث چشم ترم شده
انگارشعله ای به دل مضطرم شده

وقتی که خون فرق تورا پاک میکنم
سختی داغ رفتن تو باورم شده

شیر جنگاور بنت اسدی یا حیدر

شیر جنگاور بنت اسدی یا حیدر

مظهر روی خدای صمدی یا حیدر

همه ی عرش خدارا بلدی یاحیدر

همه جا ذکر لبانم مددی یا حیدر

گفتند فرق فاتح خیبر شکسته شد

گفتند فرق فاتح خیبر شکسته شد
فرقش نه…رکن دین پیمبر شکسته شد
حالا که نیست فاطمه اش سر, شکسته شد
تا زنده بود کِی سر حیدر شکسته شد؟

کاش ان ضربت نمی امد فرود

کاش ان ضربت نمی امد فرود

اه از فرق علی دیگر مگو

ای دل از اندوه زینب دم مزن

شعله غم بر دل عالم مزن

شعر ضربت خوردن امیرالمومنین (ع)

چقدر طرز نگاهت پدر عوض شده است
چقدر مضطرب و دل پریش و حیرانی
ندیده بودمت اینقدر تُو خودت باشی
مگر نیامده ای خانه ام به مهمانی؟

بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم

دیگر خجل نباش تو از روی مادرم

فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم

شعر شهادت امیرالمومنین (ع)

غم, از غمِ صدای شما گریه می کند

سر روی شانه های شما گریه می کند

شب که پناه می بری از بی کسی به چاه

مهتاب پا به پای شما گریه می کند

آمدم دیرآمدم اما به هر حال آمدم

آمدم دیرآمدم اما به هر حال آمدم

دل شکسته دل پریش و بی پر و بال آمدم

 

آمدم جبران کنم اما نمیدانم چطور

بس گنهکارکارم خدا آشفته احوال آمدم

 

یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت داشت

یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت داشت

بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت

 

دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید

برگونه اما لاله های واژگون داشت

 

با کوله بار نان , شبِ آخر قیام کرد

با کوله بار نان , شبِ آخر قیام کرد

مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد

یک در میان جواب سلامش نمی رسید

آن که خدا به هر قدم او سلام کرد

نمک و شیر را به دستش داد

نمک و شیر را به دستش داد

با هزار و یک آرزو دختر

گفت ای دخترم کجا دیدی

دو غذا روی سفرهء حیدر

دکمه بازگشت به بالا