سر سفره نشسته بود عجیب
چشم هایش هوای باران داشت
در حوالی مغرب کوفه
دست هایش دعای باران داشت
سر سفره نشسته بود عجیب
چشم هایش هوای باران داشت
در حوالی مغرب کوفه
دست هایش دعای باران داشت
در دل شب چه ربنایی داشت
دست های گره گشایی داشت…
هر کسی مثل او نشد بخدا
کهنه پیراهن و عبایی داشت
امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من
از معصیت ها یک دل بیمار دارم من
پرونده ای آلوده از کردار دارم من
در پیشگاه حضرت استغفار دارم من
این گونه ای که تو , غرق خدا شدی
ماندیم , بنده ای ! یا کبریا شدی ؟
هرجاکه می رویم , آنجا تویی علی
کون و مکان شدی ارض و سما شدی
کوفه روزاشم مثه شب شده و
بوی هجرون میرسه از همه جا
یل خیبر, ای خدا تو بستره
یه غمی عجیب نشسته رو دلا
شب است و شاهد غم های بی کران شده ام
به درد هجر گرفتار و نیمه جان شده ام
به پای اشک حسن آه می کشم هر شب
نشسته ام نگران و چه بی امان شده ام
شبهای قدر آمد و آقا نیامدی
زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی
ما را امید وصلِ تو اینجا نشانده است
ما آمدیم, یوسف زهرا نیامدی
با دشمن مجتبی بود این سخنم
من شیفته ی لطف و عطای حسنم
ایکاش مرا مدینه تشییع کنند
من هم حسنیم این تن و این کفنم
شاعر:اصغر چرمی
در مدینه می زنند این خانه را در بیشتر
رفت و آمدها شده بعد از پیمبر بیشتر
گل که پرپر شد شمیمش را همه حس میکنند
می رسد از کوچه عطر یاس پرپر بیشتر
از زندگی بدون تو بیزار می شوم
از بس که پای داغ تو بیمار می شوم
اصلاً تو را چه ساده من از یاد می برم
وقتی اسیر کوچه و بازار می شوم
مائیم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون می ریزیم
در روز عزای حضرت معصومه
هر کجا حرف تو ای نور ولا می آید
جلوهء چشم من اوصاف خدا می آید
کعبه مشتاق زیارت شد و تا قم پر زد
بهر پابوسی ات از کوه صفا می آید
این چه احساس قشنگی است که بین صحنت
به سراغ دل غمدیدهء ما می آید
چشمهء خواهشم از خاک زمین بیرون زد
باز الطاف تو از اوج سما می آید
قبله گاه همهء ارض و سما بودن هم
خودمانیم به این صحن و سرا می آید
به تن خسته خود رنج مده وقت وفات
بهر اثبات مقام تو رضا می آید
بین القاب پر از سِر شما الحق که
ثانیِ فاطمه خیلی به شما می آید
حسین صیامی