شعر شهادت اهل بيت (ع)

باز هم پشت در خانه صدا پیچیده

باز هم پشت در خانه صدا پیچیده

بوی دود است که در بیت ولا پیچیده

عده ای بی سرو پا دور حرم جمع شدند

باز هم, همهمه در کوچه ما پیچیده

ناگهان همه جا پر ز دود شد

شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد

بیت الحرام فاطمه جایِ یهود شد

نامرد تا که دید عزیز مدینه ام

بر این شکوهِ مادریِ من حسود شد

قصّهء مادر

همه شب را به دعا سر کردی

شهر را جمله منوّر کردی

با نفس های لبالب عطرت

خانه را تا که معطّر کردی ,

شعلهء آتش

وسط شهر نبی غوغا بود

روضه در قامت عاشورا بود

همه جا بوی مصیبت می داد

باز هم فصل غم دنیا بود

آهِ مظلوم ماجرا دارد

 شب جمعه به لب نوا دارد

نفسش بوی کربلا دارد

به روی سر در حسینیه اش

پرچم صاحب اللوا دارد

کربلا , خیمه , معجر و آتش

قامت آسمان خم است امشب

دل عالم پر از غم است امشب

از دو دیده به وسعت دریا

خون ببارم اگر کم است امشب

شهر را طاقت دیدار نبود

اولین حادثه این بار نبود

ولی انگار که تکرار نبود

 صحنه انگار شبیه آن روز

شهر را طاقت دیدار نبود

میان کوچه باریک گیر افتادم

منی که بر همه عالم گره گشا بودم

میان موج مصیبات مبتلا بودم

همیشه غفلت اصحاب دردِسر ساز است

به وقت فتنه چه بی یارو آشنا بودم

درد می کشد

وقتی کسی زمین بخورد درد می کشد

هر کس نفس زنان بدوَد درد می کشد

او هم شبیه مادر سادات فاطمه (س)

از ضربه های دست و لگد درد می کشد

نوای مادر

دلم به غیر شما با کسی موافق نیست

گلی به عطر خوش پیچک و شقایق نیست

به دست اتش دوزخ همیشه در بند است

به نامی نامی تو هر کسی که عاشق نیست

آه… پیراهنم شده خاکی

پیرمردی که حضرت جبریل

زائر غربت نگاهش بود

کوچه ها را همین که طی می کرد

صد فرشته کنار راهش بود

مرد روضه ها

ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند

مثل حیدر درمیان کوچه هایش می کشند

 نامسلمانان به فکر سنّ وسالش نیستند 

پابرهنه,بی عمامه ,بی عبایش می کشند

دکمه بازگشت به بالا