شعر شهادت اهل بيت (ع)

دل ما سوخت

غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است

می شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است

ارزش عبد در افتادن در سجاده است

سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است

به خاطر ِ حَرَمَت

دارم به خاطر ِ حَرَمَت گریه می کنم
از شوق ِ سفره یِ کرمت گریه می کنم
در روضه هایِ مُحترمت گریه می کنم
وقتی برای درد و غمت گریه می کنم

مهمان سفره ات

تو بوده ای ز روز ازل از کریم ها

مهمان سفره ات شده ایم از قدیم ها

امشب بکش تودست نوازش براین سرم

در انتظار لطف تو هستند یتیم ها

همین که نام مرا میبرند میگریم

دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم

دوباره گفتم: جان تو و حسین, پسر!

دوباره گفتم و گفتی: “به روی چشم عزیز!”

فدای چشمت, چشم تو بی بلا مادر

مصحف صد پاره

ای سری که سر نی منزل و ماوای تو شد

زینت دوش نبی بودی و نی جای تو شد

سر تو بر سر نی بود و تنت روی زمین

طوطیا از سم مرکب  همه اعضای توشد

اربعین

اربعینی در دلم حال و هوایت مانده است

پس شمیم سیب سرخ روضه هایت مانده است

اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب

تا به حالا بر تنم رخت عزایت مانده است

بین مقتل

بین مقتل جمعه ای دلگیر می دیدم تو را

در میان نیزه و شمشیر می دیدم تو را

خواب می دیدم که گشته یک کبوتر,سر جدا

در میان خواب و در تعبیر می دیدم تو را

رسم کریم ها

رسم کریم هاست غم یار میخورند

در عمر خویش غصه بسیار میخورند

راز نگفته در دلشان موج میزند

از دوست زهر و طعنه ز اغیار میخورند

دست و پا می زدی

دست و پا می زدی اما پر تو دستش بود

وای من حنجر تو,حنجر تو دستش بود

مصحف پاک خدایی که در این گودالت

هر کسی برگه ای از دفتر تو دستش بود

سایه سوختن

سایه سوختن خیمه به دیوار افتاد

گذر زینب از این کوچه به بازارافتاد

 تا که با نعره یک سنگ, دل آینهریخت

شیشه ای خرد شد و از سر دیوارافتاد

مهریه ی مادرت

به راه خویش نمی شد ادامه دادپدر

به ضربه ای به رخم, انحراف می خوردم

هرآنچه بر سر زهرا رسید ارثم شد

میان این همه, سیلی اضاف می خوردم

با خاطراتِ کرببلا

با  خاطراتِ  کرببلا  پیر می‌شوی

یعنی به پای غُصّه زمین‌گیر می‌شوی

با خاطرات قتلگه و شام و کوفه‌اَت

هر روز چند مرتبه درگیر می‌شوی؟

دکمه بازگشت به بالا