این یا کریم مثل همه یا کریم ها
در فکر بام توست به رسم قدیم ها
من زار خاک ری چو حسین بکربلا
زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها
این یا کریم مثل همه یا کریم ها
در فکر بام توست به رسم قدیم ها
من زار خاک ری چو حسین بکربلا
زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها
ای آفتاب زمین خورده ماهِ نیزه حسین
طلوع کرده سرت درپگاهِ نیزه حسین
پناهگاهِ یتیمانمو بدونِ پناه
خودت بگیر مرا درپناهِ نیزه حسین
لحظات شب قدر از نفس بارانند
برکاتند که جاری به سر انسانند
شب تقدیر و ملائک همه از منبرعرش
بر زمین آمده تا فجر تحیت خوانند
سالها با چاه همدم بوده ام
همنشین رنج و ماتم بوده ام
سالها در پیچ و تاب زندگی
همدم دیرینه ی غم بوده ام
همواره در سکوتم ,از داغ هجر رویت
فریادم از فراغت, دیگر صدا ندارد
شرمنده ی تو هستم ,گویی دلت شکستم
از دست ظلم اعداء دردت دوا ندارد
صد جلوه از پیمبر تو قد علم کند
آیینه چون به محضر تو قد علم کند
جایی برای پر زدن جبرئیل نیست
در آسمان اگر پر تو قد علم کند
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دستهای پینه دارش استراحت می کنند
نخلها ازغربت وبغض گلو راحت شدند
مردم ازدست ِ عدالتهای او راحت شدند
نفست , بوی جدایی از غمی دیرینه دارد
حلقه های اشک چشمت ریشه در مدینه دارد
جنس بغض در گلویت,جنس کوچه های خاکیست
قلب تو از ضرب سیلی, یک دوجین آیینه دارد
دیگر عالم سیاه و تاریک است
شده نور خدا دگر خاموش
تو هم ای آفتاب عالم تاب
در فراق علی سیاه بپوش
دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد
وقتی تو را بابای من دنیا ندارد
رفتی ؛یتیم بی قرار شهر کوفه
حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد
دلم دریایی از غمهای بسیار
غم غربت غم یارو غم یار
من از روز ازل مظلوم بودم
زحق خویشتن محروم بودم
سخت است پیش پای مردم با سر افتادن
و سخت تر از آن به پیش دختر افتادن
ما که تو را با لافتایت می شناسیمت
اصلاً نمی آید به تو در بستر افتادن