گوشه ی دخمه خلوتی دارد
کوه طورش همین سیه چال است
نمک ِ آخرِ مناجاتش
روضه های شهید گودال است
گوشه ی دخمه خلوتی دارد
کوه طورش همین سیه چال است
نمک ِ آخرِ مناجاتش
روضه های شهید گودال است
خورشید آسمان سیهچال ها منم
یوسف ترین مسافرگودال ها منم
شیرازه محولالاحوال ها منم
موسی ترینکلیم,در این سال ها منم
پـر می زند دوبـاره قلم درهوای تـو
چون آسمان گرفته دلش در عزای تو
دیگـر صدای ناله ی شبهـات رفتـه و
حتـیسحـر بهانـه بگیـرد بـرای تو
اشک زنجیر به حال بدنم میریزد
گریه بر بی کسی زخم تنم میریزد
آسمان راه گلوی قفسم را بسته
عرق بال من از پیرهنم میریزد
اران حریف چشم تو دریا نمیشود
دیگر کسی شبیه تو آقا نمیشود
صدها کلیم میچکد از نوک ناخنت
موسی بدون اسم تو موسی نمیشود
احوال من از این تن تب دار روشن است
زندان من به چشم گهربار روشن است
از صبح تا غروب که حبسم به زیر خاک
تا صبح حالم از دم افطار روشن است
تدبیر کــردند……… قتل ترا بر گـــردن تقـــــــــدیر کردند
آنهاکه بازهر……… کام ترا از زندگـــــانی ســـــیر کردند
با تازیــــــانه…….. درپیش چشمت کوچه راتصویرکردند
با ناســزاها……… بدتر ز کار تیــــغه ی شمشـــیر کردند
وقتش رسید, هم سخنت را عوض کنی
هم خواهش رها شدنت را عوض کنی
لاغرشدی کفن دگر اندازه ی تو نیست
باید زمان پر زدنت را عوض کنی
اینجا چقدر شعله وزیده ست پشت در
باغ این قَدَر کبود که دیده ست پشت در
در کوچه های هاشمی آتش شروع شد
یا هق هقی بریده بریده ست پشت در؟!
ای وقار تو وقار پنج تن
گردش تو در مدار پنج تن
خطبه هایت, ذوالفقار پنج تن
ای همه دار و ندار پنج تن …
زینب همان زهراست , زهرا نیز زینب
زهرای بین دشت طوفان خیز زینب
هر چند روی تل دلش را بد شکستند
وقت هجوم تیغ های تیز … زینب–
زینبم , اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر, با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را