شعر شهادت اهل بيت (ع)

دیده اند انگار عمری با خدا مانوس ها

دیده اند انگار عمری با خدا مانوس ها
در پس نام تو یا صبوح و یا قدوس ها
در نگاه مردم این شهر ما دیوانه ایم
درد عشقت را نمی فهمند جالینوس ها


ما عجم ها چاکرت هستیم ای شاه عرب
ای به قربانت سیاووش ها و کیکاووس ها
باز هم هم سنگ با یک قطره از خونت نشد
گریه هامان گرچه شد هم قدر اقیانوس ها
روشنایت انقدر گیراست کردند ارزو
دیدن خاموشی خورشید را فانوس ها
از همان ساعت که با سر از کلیسا رد شدی
راهبان نام تورا بردند با ناقوس ها
خیمه هایت سوخت دلها سوخت دنیا دود شد
سوخت در این شعله ها بال و پر ققنوس ها
زیر و رو شد اسمان غوغای محشر شد زمین
تا به عرش افتاد رد چکمه ی منحوس ها
اه یا غیرت کجایی تا ببینی بعد تو
گشت ناموست اسیر دست بی ناموس ها

سید محمد حسین حسینی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا