شعر شهادت اهل بيت (ع)

او روضه ها را دید

با چشم هایی کودکانه نینوا را دید
ما روضه ها را خوانده ایم او روضه ها را دید

روزی ولایت را اساس عاشقی دانست
ما تازگی فهمیده ایم او تا کجا را دید

مسموم زهرم

جانی به تن نیست
از تشنگی دیگر توان پا شدن نیست

مسموم زهرم
مظلومم اما پیکرم دور از وطن نیست

باقرالعلم

ای بقیع غم تو کرببلایی دیگر
کربلا بود برای تو منایی دیکر
کوفه تا شام ، تو را سعی صفایی دیگر
در غریبان ، تو غریب الغربایی دیگر

روحِ عشق

شیعیان! دانید روحِ عشق چیست
مُهجتِ قلبِ حسینِ بنِ علیست

در حقیقت شد نجاتِ عالمین
خونِ مظلومیتِ جدم حسین

شاهدِ کربلا

روضه دارِ منا توئی آقا
شاهدِ کربلا توئی آقا
پیش تو مادرت زمین خورده
نوه مجتبی توئی آقا

سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا

یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
این دانش بی‌حد مگر از سوی خدا نیست

در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف
جز آیه‌ی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا…》نیست

یادگار کربلا

یکبارِ دیگر هفتِ ذی‌الحجّه
آمد ولی حالا مزارِ تو
خالی شده از جمعِ یارانت
حجاج رفتند ازکنارِ تو

جواد ابن الرضا

طلوع شعر تو من را به این یقین بکشد
که صوت شعر، ز فیض شما طنین بکشد
مبارک است وجودت که خود تبارک گفت
چو خواست نقش تو را حُسنِ خالقین بکشد

عزیز فاطمه

ماجرایش قلب هر پروانه را سوزانده است
اف بر آن خاری که این گلخانه را سوزانده است

کل کشیدند و نگفتند او عزیز فاطمه ست
آه ، داغش این دل دیوانه را سوزانده است

علی اکبر امام رضا

می دهد با نگاه بی رمقش
رو به مشهد سلام آخر را
کرده تکرار تشنگی جواد
ماجرای علیِ اکبر را

واویلا

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد
دست و پا می زنی و در به رویت می بندد
سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد
نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

جواد إبن رضا(ع)

دوباره ماتمی در قلب خاص و عام افتاده
اگر شال عزا بر شانهٔ اسلام افتاده

زنی در قالب همسر دوباره شر به پا کرده
شبیه جعده(لع) در ذهنش خیالی خام افتاده

دکمه بازگشت به بالا