شعر شهادت اهل بيت (ع)

مقتل

مقتل نوشت ؛ آه…و یعنی تمام شد

 

یعنی که دور مادرمان ازدحام شد

 

یعنی رکوع پشت درش امتداد یافت

 

یعنی شهید سجده به پای امام شد

یافاطمه الزهراسلام الله علیها

تق تق تق صدای در آمد

و زمین لرزه ای دگر  آمد

تا شنیدم صدای نحسش را

متوجه شدم عمر امد

صدای در آمد

تق تق تق صدای در آمد

و زمین لرزه ای دگر  آمد

تا شنیدم صدای نحسش را

متوجه شدم عمر امد

شد آوار

 زهرا تو قرار بود یارم باشی
 هر لحظه ی زندگی کنارم باشی
حیدر وسط معرکه تنها مانده
برخیز که باز ذوالفقارم باشی
 

شال عزا

فکری برای خانه ی درد ومَلال کن

زانو بغل نگیر و بتولت حلال کن

از این به بعدتازه غمت میشودشروع

غسل شبانه ی بدنم راخیال کن

قرار بود

 زهرا تو قرار بود یارم باشی

 هر لحظه ی زندگی کنارم باشی

 حیدر وسط معرکه تنهامانده

برخیز که باز ذوالفقارم باشی
 

فکری برای خانه

فکری برای خانه ی درد و مَلال کن

زانو بغل نگیر و بتولت حلال کن

از این به بعدتازه غمت میشود شروع

غسل شبانه ی بدنم را خیال کن

شبیه شمع

شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید

و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید

خودت بگو که مگر چند سال داری تو

جوانِ شهر, خمیدن به تو نمی آید

اتفاقِ تلخ

شهر مدینه شاهد یک اتفاقِ تلخ بود

در قابِ چشمِ مردمِ گمراهِ شهر بود


بر شانه های اکثرشان گِردِ بیتِ وحی

هیزم به قَدرِ مصرفِ شش ماهِ شهر بود


رسم است

در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است

به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است

 

غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام

که در قبیله ی تو ذره پروری رسم است 

شبیه شمع چکیدن

شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید

و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید

خودت بگو که مگر چندسال داری تو

جوانِ شهر, خمیدن به تو نمی آید

اتفاقِ تلخ

شهر مدینه شاهد یک اتفاقِتلخ بود

در قابِ چشمِمردمِ گمراهِ شهر بود

بر شانه های اکثرشان گِردِ بیتِ وحی

هیزم به قَدرِمصرفِ شش ماهِ شهر بود

دکمه بازگشت به بالا