مقتل نوشت ؛ آه…و یعنی تمام شد
یعنی که دور مادرمان ازدحام شد
یعنی رکوع پشت درش امتداد یافت
یعنی شهید سجده به پای امام شد
مقتل نوشت ؛ آه…و یعنی تمام شد
یعنی که دور مادرمان ازدحام شد
یعنی رکوع پشت درش امتداد یافت
یعنی شهید سجده به پای امام شد
فکری برای خانه ی درد ومَلال کن
زانو بغل نگیر و بتولت حلال کن
از این به بعدتازه غمت میشودشروع
غسل شبانه ی بدنم راخیال کن
زهرا تو قرار بود یارم باشی
هر لحظه ی زندگی کنارم باشی
حیدر وسط معرکه تنهامانده
برخیز که باز ذوالفقارم باشی
فکری برای خانه ی درد و مَلال کن
زانو بغل نگیر و بتولت حلال کن
از این به بعدتازه غمت میشود شروع
غسل شبانه ی بدنم را خیال کن
شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید
و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید
خودت بگو که مگر چند سال داری تو
جوانِ شهر, خمیدن به تو نمی آید
شهر مدینه شاهد یک اتفاقِ تلخ بود
در قابِ چشمِ مردمِ گمراهِ شهر بود
بر شانه های اکثرشان گِردِ بیتِ وحی
هیزم به قَدرِ مصرفِ شش ماهِ شهر بود
در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است
به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است
غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام
که در قبیله ی تو ذره پروری رسم است
شبیه شمع چکیدن به تو نمی آید
و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید
خودت بگو که مگر چندسال داری تو
جوانِ شهر, خمیدن به تو نمی آید
شهر مدینه شاهد یک اتفاقِتلخ بود
در قابِ چشمِمردمِ گمراهِ شهر بود
بر شانه های اکثرشان گِردِ بیتِ وحی
هیزم به قَدرِمصرفِ شش ماهِ شهر بود