از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
این پهلوان با وفا آخر زمین خورد
قطعا در آن ثانیه که اکبر زمین خورد
من که شنیدم تیر تا بر مشک او خورد
از شرم روی مادر اصغر زمین خورد
گفتن ازشأن تو چه دشوار است
“اهلبیت نبوتی” آقا
“مهبطالوحی” و “معدن الرحمه”
تو تمام کرامتی آقا
همواره از چشم تو لبریزم عزیزم
با تیر و مشک تو گلاویزم عزیزم
یک علقمه می سازم از چشمانم آنگاه
در مشک خالیت آب می ریزم عزیزم
اکبر رشیدی
مادر چه شد که باز نگشتی به خیمه ها
دیدی که شیر خوار خدا گریه میکند؟!
یک دست تو که بر سر راه حسین بود
آن دست دیگرت به کجا گریه میکند
مرغ دل شکسته ی ما جَلد سامراست
درعرش بزم روضه ی دلدار ما به پاست
شال سیاه غصِّه روی دوش ِ ماسِواست
ذکر علیُّ و فاطمه واویلتا خداست
آقا کمی برای من از سامرا بگو
اوصاف ناله های غریبانه را بگو
از ساعتی که چشم جوان تار می شود
از زهر و دست وپا زدن و ضجِّه ها بگو
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
تنها چرا نشسته, مگر گریه می کند؟
چون شمع شعله ور به نظر گریه می کند
ازمردم مدینه شنیدم که روزها
می آید و ز داغ پسر گریه می کند
گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند
با حروفی قد شکسته روضه خوانی می کند
نذر اشک جاریش تنها حسین است و حسین
دل ز غیر او گسسته روضه خوانی می کند
عزابگیر بقیع روضه خوان تو رفته
زبان بگیر به شیون زبان تورفته
صدای وای حسینش به گوش می آید
اگرچه صاحب آه و فغان تو رفته