شعر شهادت اهل بيت (ع)

غصه دارامام باقر(ع)شد…

سینه ام چون تلاطم دریا

چشم من چشمه ی غم دنیا

 داده ام این دل اسیرم را

دست بال و پر کبوترها

توامتداد روضه ی ناخوانده ای…همین

ای یادگار تیره ی مردان راستین

ای شاه بیت پنجم غمنامه ی امین 

پروردگار درد, خداوند اشک و آه

ای ماهِ خاک خورده تنِ آسمان نشین

کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود

کسی که کودکی اش راس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

تمام خاطره ی کودکی این آقا

پر از حضور غریب گلو و خنجر بود

یاد خاطره های تلخ

حریم سینه ی من در شراره افتاده

در انعکاس نگاهم ستاره افتاده

زحجله گاه لبم خون تازه می ریزد

دگر نفس زدنم در شماره افتاده

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود

بال و پری زدم به بلندای آسمان

از لطف خود خدای کریمان دری گشود

شوق پرواز

مسافر مکه به دل شوق یک حرم دارم

هوایی مکه هوای تو در سرم دارم

همیشه عکس تو را از زمان کودکیم

 ضریح دیده و در قاب باورم دارم

آیات تشنگی

آیات تشنگی است سرود زبان من

مرثیه های داغ عطش ترجمان من

جز آیه های درد, ترنم نمی کنم

یعنی که زهر برده تمام توان من

گریز به کربلا

میان حجره غریبانه دست و پا میزد

همانکه ناله  او شعله تا خدا میزد

میان اشهد خود گاه یا رضا میگفت

و گاه مادر مظلومه را صدا میزد

منفعت بام

افتادهای به گوشه ای از آشیانتان

گویا به لب رسیده در این بُرهه جانتان

حتّی میان خانه ی خود هم غریبه ای 

یعنی که بی ستاره بُوَد آسمانتان

خواهر نداشتی…

خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد

یا گرد وخاک پیرهنت را تکان دهد

از روی خاک حجره سر خاکی تو را

بر دارد وبه گوشه دامن مکان کند

شهادت امام جواد علیه السلام

دل من را چه مبتلا کرده

جلوه هایی که دم به دم داری

حضرت عشق! حضرت باران!

در دل خسته ام حرم داری

این زن که…

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

دکمه بازگشت به بالا