زلال آینه ها را به گریه آوردی
شکوه عرش علا را به گریه آوردی
من الهزیز جهنم الی حظیظ بهشت
تو از کجا به کجارا به گریه آوردی
زلال آینه ها را به گریه آوردی
شکوه عرش علا را به گریه آوردی
من الهزیز جهنم الی حظیظ بهشت
تو از کجا به کجارا به گریه آوردی
هی بال بال می زند این روز آخری
گشته هوای خانه مادر کبوتری
آغوش باز کرده به دنبال بچه هاست
گل کرده باز در دلش احساس مادری
به التماس نگاه یتیم های خودت
به دستهای کریمانه ی دعای خودت
بیا دوباره دعاکن ولی برای خودت
برای پهلو و بازو و دست و پای خودت
بیتوبرای حیدرکرار سخت است
وقتیکه درخانه نباشد یارسخت است
تقسیمکارت رابه من بسپار زهرا
بااینتن مجروح قطعاً کارسخت است
نصف شب این کیست روی شانه هایبوتراب
می رود تا آسمان با های های بوتراب
این چه بغض سرگرانی هست در بیم وسکوت
می فشارد وسعت سنگین نای بوتراب
قلبیپر از اندوه و جراحت دارد
ازغربت مرتضی مصیبت دارد
آن روزخودش غسل شهادت می کرد
می گفتکه زخم کهنه زحمت دارد
بی بی سلام شعر نوشتم برای تو
باید دوباره پر بزنم در هوای تو
اینجا اگر چه که همه با من غریبهاند
شکر خدا که من شده ام آشنای تو
نشسته اند همه در کمین … تو را بزنند
نگاه کن , بنگر ..و .. ببین !… تو را بزنند
تعجب است همه با علی جدل دارند ؛
به کینه های قدیم آن و این , تو را بزنند
سلام روضه خوان را گریه کردم
زمین را , آسمان را گریه کردم
مدینه رفتم و دیدم همانجا
در و دیوارتان را گریه کردم
مادر سلام ! می چکد اشک روانتان
یعنی دوباره تیره شده آسمانتان
ماه عزایتان که همان فاطمیّه است
غم را نشانده کنج دل شیعیانتان
آسوده ی بی خبر نگاهی گاهی !…
سرمنشاء درد سر نگاهی گاهی !…
ای میخ ! اگر عقب عقب می آیی
بر لاله ی پشت در نگاهی گاهی !…
جواد حاجی زاده
صبح زود است و رها از همه غم ها شده زهرا
و آماده ی رفتن شده است ام ابیها
بنشینید , ببینید
که این آخر روزی , نشسته است کمی نان , بپزد بهر یتیمان