شعر شهادت اهل بيت (ع)

شیخ الائمه

آنکه حکمت به لب او جریان داشت که بود
آنکه علم از نفس او فوران داشت که بود
آنکه اندیشه از او شیره‌ی جان داشت که بود
آنکه ایمان به وجودش ضربان داشت که بود

شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را

شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را
به پایِ بغضِ پدر ، دست بسته میبردند
سکــوتِ مأذنه ها جــاری از جَهالت بود
نمــازِ کـامــلِ مـا را شکسـته می بـردند

حضرتِ شیخ الائمه(ع)

یاورِ بی ضرر و یارِ وفادار نداشت
داشت شاگردانِ خِبره؛ ولی یار نداشت

بود از نسل علی(ع)…حیف ولی دور و برش
قنبر و مالک و سلمانِ وفادار نداشت

اباعبدالله(ع)

ما غلامیم غلام دو اباعبدالله
دل ما خورده به نام دو اباعبدالله

شیعه را داد نجات از همه طوفان ها
کشتی لطف مدام دو اباعبدالله

کاش میشد

کاش میشد برای شخص غریب
آسمان را چو بی قمر نکشند
کاش در نزد یک امام آنچه
جام بی‌غیرتی ست سر نکشند

یا صادق آل عبا

خدا جلب مقامت کرده از اول نظرها را
فرود آورده با امر الهی بر تو سرها را

قسم بر آن “هَلِ الدّینت” که “اِلَّا الحُب” علی بود و
خدا آماده‌ی بغض علی کرده شررها را

سیدالکریم

عمری‌ست سایه ات به سرم سیدالکریم
آقای جود و لطف و کرم سیدالکریم
داری ضریح و صحن و حرم سیدالکریم
در دست توست بال و پرم سیدالکریم

گدایی سرکویت به مارسید

گدایی سرکویت به مارسید خوشیم
کریم زاده به داد گدا رسید خوشیم

تو شاه عبدالعظیمی ،کرامتی داری
تو شاهی و من خسته گدای درباری

یا سیدالکریم حسنی(ع)

از امام مجتبی داری تو نیمی بیشتر
پس اگر عبدالعظیم،عبدالکریمی بیشتر

ای سفیر حضرت هادی برای جامعه
برده ای از «جامعه» سهم عظیمی بیشتر

شیر رسول خدا

تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه
تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه

اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی ست
تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه

عبرتِ جنگِ اُحد

شیعه باید نیمه ی شوال را از بر کند
عبرتِ جنگِ اُحد را ذرّه ای نوبر کند

با مُروری جِدّی از تاریخِ دوران، خویش را
در کنار مصطفی روحی فِدا، باور کند

سلام سیّدنا شاه واجب التعظیم

کریم هستی و حاجات دل روا کردی
طبیب هستی و درد مرا دوا کردی

میان چشم شما معجزه فراوان است
مس وجود مرا سر به سر طلا کردی

دکمه بازگشت به بالا