شعر شهادت اهل بيت (ع)

عزیزدلم

نشسته غمت کنج روز و شبم
چقد خونه بی تو شده بی صفا
عزیزدلم! فاطمه(س)، رفتی و
علی(ع) مونده و گریه بیصدا

لبخند زدی ، اشک علی را نگران کرد
تابوت ، امیدِ همه را فاتحه خوان کرد

لبخندِ تو آن روز پس از دیدنِ تابوت
گُل بود که رویید ولی زود خزان کرد

فاطمه جانم

در طریقت راه آسان تا خدا یک فاطمه ست
علت خلق تمام ماسوا یک فاطمه ست
نغمهء لولاک را تکرار کن یعنی فقط
آفرینش ابتدا تا انتها یک فاطمه ست

یا زهرا(س)

ندارد بی تو پایان اشک چشمان ترم انگار
گرفته با همه قوت غریبی در برم انگار

تو که رفتی دگر روز خوشی در زندگانی نیست
فرو رفته به مرداب محن پا تا سرم انگار

شمیم فاطمیه

شمیم فاطمیه عطر و بوی غم دارد
چقدر شرح غم فاطمه اِلَم دارد
عزیز فاطمه مهدی شود دعاگویش
کسی که فاطمیه چشم خیس و نم دارد

دلیل خلق عالم

می‌داند آنکه صد گره افتاده در کارش
قطعاً می‌ارزد ذکر «یا زهرا» به تکرارش

وقتی دلیل خلق عالم، خلقت زهراست
یعنی خدا می‌خواهد عالم را بدهکارش

مادر

لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید
آنش به آشیانه خیرالبشر کشید

از سینه شکسته و مسمار در بپرس
زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید

خانه تکانی بهر چه؟

چاره ای بر این غم سربار کن بعداً برو
یک دعا در این شب دشوار کن بعداً برو

تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه
راه مرگم را خودت هموار کن بعداً برو

فاطمه جان

باید نقاب از چهره ی کفار بردارد
باید علم را حیدر کرار بردارد

با بار شیشه آمد و زهرا دلش می خواست
تا سنگ از راه عبور یار بردارد

لحظه ی تلخِ وداع

اندک اندک می رسد آن لحظه ی تلخِ وداع
فاطمه با کودکانِ خود چه خلوت میکند

کودکان را در کنارِ بسترِ خود جمع کرد
دارد از یک ماجرای تلخ صحبت میکند

جان من

آنروز سوخت پای علی زندگانی ات
آتش گرفت جان من از نیمه جانی ات
ای آرزوی سوخته از تند باد درد
ای مرهم غریبی من، هم زبانی ات

آه

نشسته ام که بگریم برای مادرمان
برای درد و بلایی که آمده سرمان

نشسته ام که بگریم برای روی کبود
به زخم های نشسته به قلب کوثرمان

دکمه بازگشت به بالا