شعر شهادت اهل بيت (ع)

جانم حسین

یکسال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر روز و شب تویی همه جا رو به روی من
در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من

امان ز هجر

امان ز هجر امان از نبودن تو حسین
گرفت جان مرا غصه ی تن تو حسین

ز سینه ام نفس بی قرار افتاده
حسین عشق تو در احتضار افتاده

یا زینب

افتاده ام به بستر بی سایبان حسین
از خواهر تو گریه گرفته امان حسین

در زیرآفتاب، سرت را بریده اند
در زیر آفتاب، به رویت دویده اند

سالار زینب

شعله آه مرا هر دلی ادراک کند
دود ان رخت عزا بر تن افلاک کند

یوسفی بود مرا پیرهنی باقی ماند
تا که تشریح غم سینه صد چاک کند

یا زینب

دردای خواهرت یکی دوتا نیس
سایه ی تو رو سر بچه ها نیس
تو کوفه فهمیدم که از این به بعد
هیچیه زندگی‌ به کام ما نیس

همشیره ی خورشید..

دیشب برای تو کمی ماتم نوشتم

 مرثیه‌ای با رنگ های غم نوشتم

در انتهای آسمان هفت گانه

 نام تو و پرواز را با هم نوشتم

دلتنگم

دلتنگم و غصه های دیگر دارم
در سینه ی خود غمی مکرّر دارم

هر بار که آمدم ز جا برخیزم
دیدم که نمی شود قدم بردارم

یا امام هادی(ع)

شنیدم از کراماتت حکایت های بسیاری
فراوان دیده ام از تو کرامت های بسیاری

هزاران بار در دنیا دل از چاله به چاه افتاد
ولی از نور تو دیدم هدایت های بسیاری

گدای فاطمه

المنت لله که من هستم گدای فاطمه
شد خانه ی امّید من ، دولت سرای فاطمه
شرمنده ام از این همه ، لطف و عطای فاطمه
اسباب زحمت بوده ام عمری برای فاطمه

مادر عباس(ع)

شبیه ابر ، پر از بغض‌های بارانم
من از اهالی خورشید در زمین هستم
در آسمان منِ بی ستاره ماهی نیست
به جای امّ‌بنین ؛ امّ بی‌بنین هستم

بانو

خوب است بانوان جهان این چنین شوند

چون خاک پای فاطمه بالانشین شوند

چون فاطمه ست حجت کبرای اهل بیت

خوب است خاک مقدم امّ‌البنین شوند

آب آور حرم کجایی

ای صاحب علم کجایی؟
آب آور حرم کجایی؟
عصای پیری ام کجایی؟

دکمه بازگشت به بالا