اشعار محرم

شهادتم مسلّمه نمیخواد….

شهادتم مسلّمه نمیخواد….

روضه من مقدمه نمیخواد…

هرچی برات بگم کمه به ولله

کوفه نگو جهنمه به والله

صدای زوزۀ تیری برید حنجره را

صدای زوزۀ تیری برید حنجره را

رسید تا به گلویش, درید حنجره را

شتاب و ضربۀ تیر سه شعبه را دیدم

به سمت سینه ی بابا کشید حنجره را

ای کشتی فتاده به دریای غم حسین

ای کشتی فتاده به دریای غم حسین

ای سایه ات همیشه به روی سرم حسین

دائم مسیح می کند از هر دمم ظهور

وقتی میان روضه نفس می زنم حسین

جانم اسیر باده ماه محرم است

جانم اسیر باده ماه محرم است

دل آشنا به جاده ماه محرم است

“باز این چه شورش است که در خلق عالم است”…

یک گوشه از اراده ماه محرم است

آماده ام برای دلم غم بیاورید

آماده ام برای دلم غم بیاورید

داغی به وسعت همه عالم بیاورید

با روضه های باز, مرا خون جگر کنید

چند صفحه از کتاب مُقرّم بیاورید

چیزی نمانده تا حرم, آرام خواهرم

چیزی نمانده تا حرم, آرام خواهرم

گریه مکن برابرم, آرام خواهرم

دلتنگِ روزهای مدینه شدی, ولی

همراه ماست مادرم, آرام خواهرم

خنده و هلهله بر چشمِ تَرم رَحم نکرد

خنده و هلهله بر چشمِ تَرم رَحم نکرد

به غریبیِ من و اشکِ حرم رَحم نکرد

هیچ کس حُرمتِ این مویِ سفیدم نگرفت

نفسی بر من و سوزِ جگرم رَحم نکرد

زینب چو دید کرب و بلا را دلش گرفت

زینب چو دید کرب و بلا را دلش گرفت

 بانویمان به وسعت دنیا دلش گرفت

حسی غریب در دل او جا گرفت بود

 آهی کشید و بعد همانجا دلش گرفت

به نام آب, به نام فرات نام شما

به نام آب, به نام فرات نام شما

 من آفریده شدم که کنم سلام شما

 نوشته‌اند به روی جبین ما دو نفر

 شما غلام حسین و منم غلام شما

غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم

غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم

خیز و کن یاری ام ای چشم و چراغم پسرم

تا صدای تو شنیدم ز رخم رنگ پرید

خبرم داد صدایت که چه آمد به سرم

اگر که دلخوشی عمه را نیاوردی

اگر که دلخوشی عمه را نیاوردی

بگو برادر من را چرا نیاوردی؟

به وقت غارت خیمه عروسکم گم شد

عروسک من غمدیده را نیاوردی؟

بگذار من هم در صف دلدادگان باشم

من از تولد عاشقم؛ وقتی پدر با عشق

بعد از اذانش «یا حسین»ی خواند در گوشم

در چشمهایت ای عمو جان! کربلا دیدم

وقتی گرفتی لحظه‌ی اول در آغوشم

 

دکمه بازگشت به بالا