اشعار مدح

السلام علیک یا صاحب الزمان….

 

حضور دارد و ما فکر غربتش هستیم
غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم

سراغ از او نگرفتیم او سراغ گرفت
گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم

یا سیدالکریم الحسنی(ع)

سالیانی ست که بر قبله ی ری رو کردم
دست من نیست , به احسان شما خو کردم

هر سلامی به تو دادیم , حسن داده جواب
بی سبب نیست که در صحن تو هوهو کردم

یا صاحب الزمان…

سائـلم , حاجتم عنایت اوســت
مطمئنّــم کرم سَـجیّت اوست
زنده دل بودنم به بَـرکـت اوست
“دل سراپرده ی مُحبّـت اوست”
“دیده آیینه دار طلعت اوست”

غربت بقیع…

دلم با صفا از صفای بقیع است
غریبه ترین آشنای بقیع است

دلم چند سالی است کاسه به دستی
کنار کریمان, گدای بقیع است

حسین جان…

کوه صفا کنار صفای شما کم است
ذبح منا به پای منای شما کم است
من از تو پادشاهی عالم نخواستم
این چیزها برای گدای شما کم است

یا صاحب الزمان آجرک الله…

گلویم خشک از بغض است و چشمانم ز باران تر
پریشان است احوال من از حالی پریشان تر

مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند
و می دانند خود را از مسلمانان مسلمان تر

یا صاحب الزمان…

درد دل ما بی تو فراوان شده آقا
دل همه امروز پریشان شده آقا
بد می گذرد زندگی مردم دنیا
بی تو همه ی سال , زمستان شده آقا

یا ولی الله…

زحمتت هستم و ای کاش دگر کم بشوم
یا که نه … با نفس قدسی ات آدم بشوم

چه خیالات عجیبی … من و این بار گناه …
خواستم در نظر چشم تو مَحرم بشوم

شعر مناجات

بی سحر آدم از تو بی خبر است
که خبرهای تازه در سحر است

آسمان هم بدون تو قفس است
سقفش اما کمی بلندتر است

یا صاحب الزمان

یا دَمِ هوی کسی یا دم تیغ دو سری
بر دل خسته‌دلان می‌کند آخر اثری

سال‌ها حلقه زدم بر در میخانه‌ی تو
که مگر بوسه زنم دست تو را پشت دری

عشق

آفریدند تو را تا که مسیحا باشی

عزت و عاطفه را مظهر و معنا باشی

آفریدند تو را نام نهادند حسین

تا که جانسوزترین واژهدنیا باشی

یا عزیز الله

هر روز صبح زود , به آقا سلام کن
یا گریه کن برای غمش یا سلام کن
گر مثل من به کرب و بلایش نرفته ای
هر جا نشسته ای ز همانجا سلام کن

دکمه بازگشت به بالا