من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم
آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم
یاد من دادند از اوّل کـه در وقـت نـیاز
هر چه را می خواهم از ساقی تمنّا می کنم
من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم
آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم
یاد من دادند از اوّل کـه در وقـت نـیاز
هر چه را می خواهم از ساقی تمنّا می کنم
امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من
از معصیت ها یک دل بیمار دارم من
پرونده ای آلوده از کردار دارم من
در پیشگاه حضرت استغفار دارم من
برای امدنت ای نگار می گریم
نشسته ام به ره و بی قرار می گریم
شنیده ام که جمعه ز کعبه می ایی
بسوی قبله ی پراز انتظار میگریم
عذرخواهم در غمت حالم پریشان تر نشد
بیش از این, این چشم های تار, گریان تر نشد
صبح تا شب روزه باعث شد کمی عطشان شوم
ور نه با یاد تو این لبها که عطشان تر نشد
توبه به لب دارد قرار ندارد
فکر از آغوش تو فرار ندارد
خسته ز افعال آمده که ببینی
غیر خودت با کسی که کار ندارد
حتى اگر نبخشد, این چشم تر می ارزد
این دور هم نشینى وقت سحر می ارزد
جاى گدا نشستن در خانه ى کرم نیست
هروقت می نشیند در پشت در می ارزد
شکر خدا برای شما گریه می کنیم
هر شب برای کرب و بلا گریه می کنیم
شکرانه محبت تو اشک دائم است
با هر بهانه ای, همه جا گریه می کنیم
دارد خدا هـــوای تو را طور دیگری
از آدمـــی سری,به خـدا طور دیگری
در بین خلق خنده نمـــی رفت از لبت
گریه کــن سحر!, به خفا طور دیگری
خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد
تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
غروب جمعه شد اما نیامدی آقا
با شرابی که بر لبم جاری است ,ذکر مستی علی الدوام رضاست
وام عشقم اگر قبول شده است, گفته ام ضامنم امام رضاست
بیشتر می کنی نگاه به هر , کس که حال دلش خراب تر است
مانده ام بین این همه سلطان , چه کسی از تو خوش حساب تر است؟
امان از آنکه گناهان من حساب کنند
دل مرا تهی از شور و التهاب کنند
امان از آنکه برای جزای معصیتم
فرشتگان عذاب خدا شتاب کنند
باز وق عاشقی شد باز درها باز شد
مهربانیخدا بر بندگان احراز ش
بندهءبیچاره با دست کریمی ناز شد
بال دادندو دوباره نوبت پرواز شد