سائل, اگر کنار کریمی رصد شود
عالم اسیر ذکر “رضا جان مدد” شود
دست از نخ عبای شما بر ندارد او
حتی اگر که راه خدایی بلد شود
جعفر ابوالفتحی
گرچه دلم با دیگران در انفصال است
با او ولی در نقطه ی اوج وصال است
اینکه چه شخصی با چه ظرفی … این مهم نیست
هر کس به دنبالش پیِ فضل و کمال است
واژه ها با بردن نامت غزلخوان میشوند
اوج می گیرند , مثل ماه تابان میشوند
عالمی جسمند و محتاج کلام دلکشت
تو اگر لب تر کنی این جسم ها جان میشوند
دستش همیشه باز و خداوند جود , بود
روی لب ملک ز ثنایش سرود , بود
تنها دلیل خلقت هر آنچه بود , بود
عرش خدای عزوجل را عمود , بود
اگر شوری به سر دارم , وگر چشمان تر دارم
غزالی خسته ام اما به دل شوق سفر دارم
مرا از خود نرنجانی که من محتاج محتاجم
بریدم از همه, تنها به دستانت نظر دارم
خیر کثیر و معنی آیات کوثر است
قائم مقام حضرت زهرای اطهر است
او فاطمه است , فاطمه ی دیگر قم است
عرش خدا به زیر قدم های او گم است
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینه ام پا شد
درد بی دردی ام مداوا شد
طبع خشکیده ام شکوفا شد
بر خاک راه خود نظر کردی طلا شد
در یک بیابان پا نهادی کربلا شد
من یک دقیقه از غم تو گریه کردم
ای شکر حق آن یک دقیقه , “سالها” شد
با قلب پاک سوی ظهورت اشاره کرد
قرآن گرفت دست خودش استخاره کرد
وقتیکه دید نام تو را در کتاب عشق
بغضش گرفت و بر تو سلامی دوباره کرد
کوچه را آب زدم با نم مژگان تری
تا که شاید ز سفرکرده بیاید خبری
صبح این جمعه نیامد پدرم گفت دگر
انقدَر گریه نکن , گریه ندارد اثری
هر جا که نام حیدر کرار می آید
اشهد ز نای گنبد دوار می آید
گشتن پی ِ معنای سِرُّالله لازم نیست
تو “هو” بکش گنجینه ی اسرار می آید
اگر که جامه ی مردی تمام ابریشمین باشد
وگر سر تا به پای او زر و در و نگین باشد
اگر او مالک ملک عراق و هند و چین باشد
بسوزد در دل دوزخ چو هیزم آتشین باشد