حامد خاکی

یا مسلم ابن عقیل ع

به تمنا اسیرمان کردند
عاشقی را مسیرمان کردند
زخمی تیغ و تیرمان کردند
در این خانه پیرمان کردند

آواره ی عشقت شدم

من رسول آیه های سرخ قرآن توام
من مسلمان هم اگر باشم مسلمان توام

سر به زیر انداختم آواره ی عشقت شدم
اولین مرد گریبان پاره ی عشت شدم

مدح امام حسن (ع)

نگاهی بینداز سلمان بسازی
از این قوم کافر مسلمان بسازی

تو با صبر کردی همان کار شمشیر
بنا بود از کفر ایمان بسازی

شعر ولادت حضرت عباس (ع)

عاشق شدم اول جگرم را بردند
بعدش دلم این درد سرم را بردند

پروانه به من سوختنش را آموخت
خاکستری از بال و پرم را بردند

یادش بخیر

یادش بخیر روز و شبم با حسین بود

ذکر بی اختیار لبم یا حسین بود

پا تا سرِ عقیله سراپا حسین بود

وقتِ اذان اشهدِ من یا حسین بود

بوریا

خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند

خود را به زور در دلِ گودال جا کنند

اینجا که گود بود چرا خورده ای زمین؟

جایی دگر نبود سرت را جدا کنند؟

انصاف نیست لشگر کوفه کفن شوند

اینها تو را مقابل زینب رها کنند

نه جای نیزه مانده و نه نیزه مانده است

تا زخم دیگری روی آن جسم جا کنند

وقتی به عضو عضو تو رحمی نکرده اند

میخواستی ملاحظه ی خیمه را کنند؟!

وقتی کفن برای تنت فایده نداشت

گفتند بوریا عوضش دست و پا کنند

حامد خاکی

دیدار

دیدارزیبا میشود با چشمهایت

غرقتماشا میشود با چشمهایت

لبتشنه ای که زیر پلکت مینشیند

سیرابِدریا میشود با چشمهایت

دکمه بازگشت به بالا