حدیث اشک

شعر ولادت امام حسن(ع)

می نویسم جگر حیدر و زهرا آمد

آفتاب سحر حیدر و زهرا آمد

جلوه ای از هنر حیدر و زهرا آمد

اوّلین تاج سر حیدر و زهرا آمد

شعر ولادت امام حسن (ع)

خاکِ این خانه زَرَش بیشتر است
لُطفَش از دور و بَرَش بیشتر است
کارِ ما دستِ کریمی باشد
که شلوغیِ سَرَش بیشتر است

شعر ولادت امام حسن(ع)

تا نقاب از چهره ی زهراییش رد می شود
لاجرم خورشید در کارش مردد می شود

هر کجا ساکن شود او خشت خشتش قبله است
گر حسن مقصود باشد خانه مقصد می شود

شعر مدح و مناجات امام حسن(ع)

بسان آن کبوتر که به فکر دانه می افتد
به افت و خیز موهایت دلم چون شانه می افتد

می ازمیخانه مستوراست وساغر بی موالات است
دلم منطق نما می آید و دیوانه می افتد

شعر ولادت امام حسن(ع)

به نام مجتبی اینک قلم رقصد به دستانم
حسن غسال و آبش می , خودم هم جسم بی جانم
گهی گریان و نالانم , گهی خوشحالم و خندانم
چه کرده عشق او با من نمیدانم نمیدانم

شعر مدح و مناجات امام حسن (ع)

تا بخشش عطای کریمان همیشگی ست

در این محیط بوی خوش نان همیشگی ست

انها گدایشان غم فردا نمیخورد

اینجا بنای سفره احسان همیشگی ست

شعر مناجات با خدا

به اشکهای عبدهای پر خطا نگاه کن
بیا به گریه زاریه منه گدا نگاه کن

ببین که با چه زحمتی به گنبدت رسیده ام
تو را به جان خواهرت … تو را خدا نگاه کن

شعر مناجات با خدا

سیزده شب با تو بودم از سرِ شب, تا سحر
یاد تاریکیِ قبرم بودم هرشب تا سحر

دیدم آلوده تر از من بینِ خوبان تو نیست
ناله بر احوال خود کردم مرتب تا سحر

شعر مناجات با خدا

در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده

شعر مناجات با خدا

عمری گذشت خدمت رندان نشد نصیب
درک حضور محضر جانان نشد نصیب

پس کوچه های نفس بداندیش و گم شدن
طِیّ طریق وادی عرفان نشد نصیب

شعر مناجات با خدا

همینکه چشم گشودم دوازده شب رفت
چقدر فکر تو بودم دوازده شب رفت

شب دوازدهم آمد و دلم تنهاست
هنوز این دل دیوانه عاشق دنیاست

شعر مناجات با خدا

در آتش هوا و هوس دل سیاه شد
ساعات عمر من همه خرج گناه شد
خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم
اوقات خوب زندگی من تباه شد

دکمه بازگشت به بالا