دور سرش پر میزند شوق پرستوها
مجذوب نورش میشوند از دور آهوها
از این بغل در آن بغل مابین بانوها
وقتی به هم میخورد در دستش النگوها
خرابه شام
بهار , رویشِ او را به صحنِ گلها خواند
نسیم , آمدنش را به گوشِ دریا خواند
شبی که آمد و گُل شد سپیده میبارید
فرشته بر قدمِ نو رسیده میبارید
آخر جواب داد سحر ربنای ما
دیدی گرفت این دم آخر دعای ما
دختر چراغ خانه ی باباست, باز هم
روشن شد از فروغی چراغی سرای ما
ایلیائیم از دهات شما
از تبارِ ترنُمات شما
آسمانها همیشه گُم بودند
پایِ هر سبزهی حیات شما
ما خاک بوس آستان اهل بیتیم
شکر خدا از نوکران اهل بیتیم
مانوس, با پیر و جوان اهل بیتیم
دلدادگان دودمان اهل بیتیم
دمی که سیر وجودم الی السما می شد
تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد
گمان کنم خبر از یار می رسد امشب
که باب فیض الهی به سینه وا می شد
خیلی وقته که شب وروز
آرزومند وصالم
به امید دیدن تو
میگذره هر روزِ سالم
همین که شامّه ام مستِ بوی نرگس شد
وصال, روزی این بینوای مُفلس شد
حضور حضرت معشوق در دلم حس شد
“ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد”
چه بگویم چرا شروع کنم
مانده ام از کجا شروع کنم
اشبه الناس به رسول الله
از رسول خدا شروع کنم
زیباتر از این ماه در عالم قمری نیست
خورشید شده پا به فرار و خبری نیست
با تیغ نگاهش به ملک بال و پری نیست
زیباتر از او روی زمین گُل پسری نیست
آسمان دل ارباب, قمر می خواهد
شجر طیّبه ی عشق, ثمر می خواهد
هرچهنیرو بهدو بازویحسینبنعلیست
هرچه بودهست دو بازوی پسر میخواهد
جمال حضرت حق بی نقاب می آید
ز مشرق دلمان آفتاب می آید
به ربنای قنوتم جواب می آید
گل محمدی بوتراب می آید