انگار در بهشت خدا پا گذاشتیم
وقتی قدم به مجلس آقا گذاشتیم
در این حسینیه شهدا صف کشیده اند
اینجامقدس است که ما پا گذاشتیم
انگار در بهشت خدا پا گذاشتیم
وقتی قدم به مجلس آقا گذاشتیم
در این حسینیه شهدا صف کشیده اند
اینجامقدس است که ما پا گذاشتیم
سر شب بود مردم کوفه
همه درخانه هایشان رفتند
یک نفر هم نماند از آن ها
همه بى نام و بى نشان رفتند
مسلمم، دار و ندارم را به دار آویختند
کینه های بدر و خیبر را سرِ من ریختند
دوست و دشمن ز یک وعده بهم آمیختند
کوفه را با دِرهم و دینار بر انگیختند
مثل موهای پریشانت پریشانم حسین
بی سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین
تشنگی از یک طرف دلواپسی از یک طرف
من برای ام کلثوم تو گریانم حسین
بالای بام از دور میبینم
از اولین غم تا به آخر را
در اشکهایم کاش میدیدی
این صحنههای گریهآور را
محمل صبرم ز اشک دیده در گل مانده است
از که جویم نسخه درمان که دل درمانده است
خانه بر دوشم هر آن کس که مرا در کوفه دید
یا که در بسته به رویم یا که از خود رانده است