تشنه ای با تشنه ای آمد سپاهی رفت عقب
لشگر آماده ی کوفه ز آهی رفت عقب
رو زد اما روی اورا برزمین انداختند
بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب
تشنه ای با تشنه ای آمد سپاهی رفت عقب
لشگر آماده ی کوفه ز آهی رفت عقب
رو زد اما روی اورا برزمین انداختند
بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب
همینکه بر رخ تو آفتاب می افتاد
میان خیمه زنها رباب می افتاد
فرات موج زد و از خجالت آب شدم
نگاه تو روی دستم به آب می افتاد
دستت افتاده لب افتاده و سر افتاده
عمویت دیده تو را و ز کمر افتاده
همه با چکمه جنگی ز تنت رد شده اند
بس که امروز تنت بین گذر افتاده
گر مهیا میشوند امروز حیدر زاده ها
دم به دم جان میدهند از ترس خیبر زاده ها
ابتران ماتند از رزم پیمبر زاده ها
عالمی دارند عمو ها با برادر زاده ها
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است
بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است
بساط گریه ی هیئت ز برکت حسن است
تمام ماه محرم روایت حسن است
در کوچه تو پرچم روضه به سرم خورد
یک کاسه پر خون غمت را جگرم خورد
با ذکر شما تا به خدا اوج گرفتم
در موقع توبه پر فطرس به پرم خورد
بنا نبود بمانی غریب در صحرا
و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا
بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی
مرا برای جهاد عظیم خط بزنی
به یا قدوس به یارب به زینب
عبادت میکند هرلب به زینب
خدارا دیده ام امشب به زینب
بدهکار است این مذهب به زینب
روی پیکر سری داشتی یادته
رگای حنجری داشتی یادته
من ی روز بابایی داشتم یادمه
تو ی روز دختری داشتی یادته؟
با سر رسیدی بی سر گودال باباجان
ار ذوق دارم میروم از حال بابا جان
حس میکنم جا خوردی از وقتی مرا دیدی
راحت بگو در صورتم بابا چه ها دیدی
رسیدیم اینجا دل من تکان خورد
چه شد ناگهان محمل من تکان خورد
رسیدیم و طوفان رسیده ست حالا
چرا پرده محملم رفت بالا
طی شده منزل به منزل در هوای سوختن
نیست از ما هرکسی که نیست پای سوختن
هرچه میخواهد بیاید!باز عزت با من است
نوبتی باشد اگر اینبار نوبت با من است