سید پوریا هاشمی

پرچم روضه

باز دعوتنامه را دادند و ماهم آمدیم
باز هم گریه‌کنان با اهل عالم آمدیم

چادرش را داده تا ما پرچم روضه کنیم
زیر دِین مادری با قامت خم آمدیم

سوختن با روضه

غم اگر از توست مردن پای این غم راحت است
سوختن با روضه و با اشک و ماتم راحت است

بعد سیصد سال اگر نام حسین آمد وسط
سوی جنت رفتن حوا و آدم راحت است

حاضرم غربت ببینم

حاضرم غربت ببینم بیشتر اما تو نه
دربه در باشم دراین کوه و کمر اما تو نه

حاضرم بین صدای طبلهای کوفیان
محتضر باشم من از داغ پسر اما تو نه

کم کم غروب شد

کم کم غروب شد همه رفتند خانه ها
پشت سرم چه زود درآمد بهانه ها

کم کم غروب شد همه در کوفه جا زدند
در کوچه ها چقدر به من پشت پا زدند

پرچمی بر عرش

روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند
از من و تو سمت باب القبله نوکر ساختند

پرچمی بر عرش کوبیدند اینجا روضه است
دسته سینه زنی پشت پیمبر ساختند

یک گلوی نازک

تشنه ای با تشنه ای آمد سپاهی رفت عقب
لشگر آماده ی کوفه ز آهی رفت عقب

رو زد اما روی اورا برزمین انداختند
بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب

یا مسلم ابن عقیل (ع)

اگرکه نامه من محضرت بیاید چه
خبر زآمدن لشگرت بیاید چه

چقدر از روی هربام سنگ میخوردم
شکستگی سر من سرت بیاید چه

پرچم روضه

در کوچه تو پرچم روضه به سرم خورد
یک کاسه پر خون غمت را جگرم خورد

با ذکر شما تا به خدا اوج گرفتم
در موقع توبه پر فطرس به پرم خورد

کیمیای اصل

قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته

حضرت عشق

نوبت عشق است و کاروبار حرام است
هرچه بجز گفتن از نگار حرام است
جبر تو گر هست اختیار حرام است
محضر خورشید سایه سار حرام است

وارث کربلا

شمهای ترم از کودکیم تر شده است
زندگی نامه من داغ مکرر شده است

بدن لاغر و این قامت خم شاهد که
روزها با چه غم دل شکنی سرشده است

حجره غریبی

هرچه جوان از دست و پا افتاده باشد
زشت است پیش چشمها افتاده باشد

ای کاش با افتادنش طشتی نکوبند
روی زمین بی سر صدا افتاده باشد

دکمه بازگشت به بالا