اربعین است و ببین که پر شکسته آمدم
ساقی اشکم..ولی ساغر شکسته آمدم
از رقیّه دخترت پرسش نکن سالارِ عشق
خوب می دانی که من هم سرشکسته آمدم
اربعین است و ببین که پر شکسته آمدم
ساقی اشکم..ولی ساغر شکسته آمدم
از رقیّه دخترت پرسش نکن سالارِ عشق
خوب می دانی که من هم سرشکسته آمدم
اربعین است و فراقِ لاله ها
سینه ی ما و هزاران ناله ها
آمده جابر به دشتِ کربلا
شوقِ دیدارِ حسینِ سر جدا
بنده ات آمد اعتراف کند
دل خود را دوباره صاف کند
بودم عمری اسیر و سرگردان
دست من را بگیر و برگردان
من رسیدم از سفر اما حسین
داغ دیدم هر گذر اما حسین
ریخت از من بال و پر اما حسین
مجلس مى بیشتر اما حسین
حاجت آورده و در پایِ علَم ریخته ام
باز هم بغض ِ گلو را به قلم ریخته ام
قدرنشناسم و عمریست که در هر پابوس
عرقِ شرم در ایوانِ حرم ریخته ام
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه
حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه
دل شکسته آمدم ای یار..تحویلم بگیر
خسته ام بدجور ای غمخوار تحویلم بگیر
خواب می دیدم پیاده می روم کرببلا..
ظاهراً حالا شدم بیدار…تحویلم بگیر
بعد از تو چهل مرتبه طوفان دیدم
من زلف تو را به نی پریشان دیدم
سرسبزی کوفه را بیابان دیدم
والله که سختی فراوان دیدم
گفتم که فراق را نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم