شعر اربعین

من رسيدم از سفر

من رسيدم از سفر اما حسين
داغ ديدم هر گذر اما حسين
ريخت از من بال و پر اما حسين
مجلس مى بيشتر اما حسين
خطبه خواندم حيدرى كردم فقط
كو اسارت؟سرورى كردم فقط

زوزه هاى خيزران من را شكست
گريه هاى دختران من را شكست
لشكر نامحرمان من را شكست
خنده ى شمر آنچنان من را شكست

با خودم گفتم كه بنت الحيدرم
عهد كردم كفرشان در آورم

در خرابه خواهرت آواره بود
روسرى دخترت هم پاره بود
آن دمى كه بسته راه چاره بود
باعث زجرم زن بدكاره بود

من كه از آنها نترسيدم حسين
ترس را در چشمشان ديدم حسين

صبر من در اين مصيبت سر نرفت
چشم نامحرم به اين خواهر نرفت
از سياهى رنگ بالاتر نرفت
خاطرت آسوده كه معجر نرفت..

پرده پنهان نورِ پيدائيم ما
وارثان‌ حجب زهرائیم ما

حرفشان دائم به تو دشنام بود
سهم من هم سنگ روى بام بود
بدتر از گودال شهر شام بود
هركسى در غارتت ناكام بود..

دلخور از ميدان و گودال تو بود
قصد او آزار اطفال تو بود

آرمان صائمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا