شعر آیینی

شب نشینی

به پای درد و دل بنده چاه کم آورد
مقابل جگر من که آه کم آورد

به پیش هیچ کسی کج نگشت گردن من
ولی مقابل این بارگاه کم آورد

این ماهِ رحمت

در سینه ام آهی ز غم آکنده باشد
این بنده از خوابِ گران شرمنده باشد

دارد به آخر می رسد این ماهِ رحمت
چشمم به دستانِ تو که بخشنده باشد

علی جانم

سینه ام سنگین شود ذکری به لب می آورم
مست از خال لبش صبحی به شب می آورم

امر فرمودی بمیرم تا ببینم دیده ات
بهر دیدار رخت جان را به لب می آورم

الهی و ربی

توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم

توبه

هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
در حفظ توبه عزم مصمم نمیشود
باید که سیل نفس مرا شستشودهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود

یادش بخیر

بالا نرفت سوز صدایی که داشتم
کاری نکرد ذکر و دعایی که داشتم

حال و هوای پاکیَم از دست رفته است
یادش بخیر حال و هوایی که داشتم

شبِ هجران

واسطه ی فیضِ الهی بیا
نقطه ی پایانِ تباهی بیا

چند بماند رخ تو در حجاب
خیز و نما یکسره پا در رکاب

همدم یار شدن

همدم یار شدن دیده تر می خواهد
پیر میخانه شدن اشک سحر می خواهد

عاشقی کار دل مصلحت اندیشان نیست
قدم اول این راه جگر می خواهد

یا علی

سخت بی معناست,بی معنا عبادت بی علی
پس نصیب کس نمی گردد شهادت بی علی

فرق چندانی ندارد در قباحت با زنا
هر که میخواند نمازی با جماعت بی علی

فرقت را شکست

ز ایوان نجف کردی هزاران جلوه در قلبم
چنان که سالیانی می شود گردیده زر قلبم

به نا آباد باغی با نگاهت حضرت باران
چنان کردی محبت تا دهد روزی ثمر قلبم

بسم رب النور

بسم رب النور , من هستم مسلمان حسن
بوده از روز ازل دستم به دامان حسن
آمدم اصلا در این دنیا به فرمان حسن
عالمی دارم در اینجا با گدایان حسن

منم غلام حسن

گرفته دست مرا بارها مرام حسن
رسیده است به من لطف مستدام حسن
من احترام شدم محض احترام حسن
حسن امام من است و منم غلام حسن

دکمه بازگشت به بالا